29.81M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
باد شومی ناگهان آورد با خود یک‌ خبر باغِ ما شد داغدارِ سَروی عمامه به سر در هوای ماتمِ یک کوهِ پوشیده عبا نوحه می‌خواند خلیج‌فارس، می‌گرید خزر ماه در مِه گم شد و باران برای او گریست شانه‌ خالی‌ کرد از بار، آسمانِ بی‌هنر روی بالِ ابرها جام شهادت سرکشید عاقبت، مردی که دل می‌زد به دریای خطر او به آن سر منزل مقصود نایل شد،ولی ما شدیم از رفتن او بی‌قرار و خونجگر یک نفر ظرفیتِ عمّار بودن داشت گر شک ندارم «سیّدابراهیم» بود آن یک نفر مرد میدانی که در روزِ مبادا سینه چاک صخره‌ای که پیشِ هر سیل‌ِ بلا سینه‌سپر هر که نوشید از میِ عشقش، نرفته بازگشت چون پس از هر حُسن، در او دید یک حُسنِ دگر فکر و ذکر و آرزویش بود «ایرانِ قوی»  ای بنازم آنکه را که هست با او هم‌نظر      کاش یوسف بازمی‌گشت از سفر یارب، ولی نیست در حکم قضایت جای اما و اگر  ✳️✳️🍀🍀 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii