🏴یا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام 🏴 ساعت هشت غروب آمد کبوتر ایستاد روبروی گنبد و صحنی سراسر ایستاد موج می زد در نگاهش کهکشانی از دعا در خیالش ماهی از آل پیمبر ایستاد با نگاه مهربانش گندمی آورده بود ... پیش پای زائران بر سنگ مرمر ایستاد دست خودرا روی سینه با سلامی هدیه کرد باسلامش خم شد آن گلدسته بی سر ایستاد تشنه بودند آن همه زائر کنار هر ضریح کاسه آبی گرفت و در برابر ایستاد ... چون که او باب الحوائج بود دیدم لحظه ای در کنار پنجره فولاد و آن در ایستاد ... باز می کرد او گره های حوائج را به لب با دعایش قامت تب دار دختر ایستاد نام دختر آمد و دیدم که چشمم سو گرفت در جوار دختر موسی بن جعفر ایستاد از دعای او زیارتنامه عطری تازه داشت « یا بنی » از لبش بر خط دفتر ایستاد هر ورق افتاد از دفتر بروی دست ها تا ببوسد چشم او را رنگ جوهر ایستاد صد ملائک زیر پایش عرش را آورده اند با عبایش رفت و بر بالای منبر ایستاد روضه باران سرود و هر مریضی جان گرفت کودکی افتاده هم با اشک مادر ایستاد او امام کاظم است و ابروباران دست اوست ابر بالای سر خورشید انور ایستاد کاظمینی میشوم آقا قبولم می‌کنی ... بیت شاعر سکته کرد و بار دیگر ایستاد قبله هشتم برایش آب و جارو کرده بود تا پدر مهمان شود دریای محشر ایستاد ..‌‌. ✳️✳️🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii