اگر آقا مرتضی امروز بود حتما از فلسطین برایمان قلم می زد 😔😔🇵🇸🇵🇸 درون سینه دل بیقرار غمگین است به روی شانه سر شرمسار سنگین است نشسته ام به تماشای سربریدن گل جبینم از عرق انفعال رنگین است به غیر شعر سرودن نکرده ام کاری غمی که آخر سر می کشد مرا این است تو سر به زیر لحد می گذاری و سر من کنار همسر و فرزند روی بالین است به پیشواز غمی تازه می روی هر دم مگر نه چشم تو خونبار داغ پیشین است ؟ میان این همه پیکر که قطعه قطعه شده پسر کدام یکی ، دخترت کدامین است ؟ مگیر خرده به احوال شاعری چون من که روز و شب پی آرایش مضامین است هزار تکه شد از سنگ ماتم آینه ام به هر کجای دلم بنگرم فلسطین است ✳️✳️🇵🇸🇵🇸 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii