📌شاطرها برای ایران میجنگند
🔸دیروز به تاریخِ ۲۸ خردادِ ۱۴۰۴، دنبالِ نانوایی میگشتم. لیستی پیدا کردم که اسم نانواییهای شهر اراک را زده بود. یکی از آنها را انتخاب کردم و به آدرسش رفتم.
🔸ساعت ۵ عصر به نانوایی رسیدم. شلوغ بود ولی منظم و آرام. شاطرْ پسرش را منشیِ نانوایی کرده بود و پسربچه مانند باجهی بانک، به هر نفرْ شماره میداد و نام و تعدادِ نانِ درخواستیِ هر نفر را در دفتری یادداشت میکرد.
🔸شمارهی ۱۴۹ به من رسید. رفتم پیِ کارهایم و ساعتِ ۹:۳۰ شب به نانوایی برگشتم. حدودا ده نفر مانده بود تا نوبتم شود که متوجه شدم منشیِ شاطرْ تاشمارهی ۲۳۰ برای همان شب نوبت داده است.
🔸تا به حال ندیده بودم خانمی در نانوایی اینقدر تخصصی کار کند. ماجرا را از شاطر پرسیدم. شاطر گفت: خانمم هست. خودش خواسته بیاید تا کمکحالم باشد.
🔸از طرفی نانوایی فضای جالبی داشت. آنها که سن بالاتری داشتند از فضای نانواییهای زمانِ جنگْ خاطره میگفتند.
عدهای صندلی و تخمه و میوه آورده بودند و به هم تعارف میکردند، همه از احوالِ هم با خبر میشدند و از اوضاع شهر و کشور تحلیل ارائه میدادند.
🔸زیباتر اینکه هر کس به نانوایی میآمد با شاطر و خانوادهاش طوری محترمانه و با آداب برخورد میکرد که گویی با یک رزمنده جهادگر صحبت میکند. مشتریها میگفتند: «از ساعت ۷ صبح تا ۱۲ شب، یک تنه و دلیرانهْ سنگرِ پختِ نان را در آن محلْ نگهداشته است.»
🔸شاطر هم میگفت: «از صبح یک نفر برایمان آبمیوهیخانگی آورده، یک نفر عصرانه آورده»
همسرِ شاطر میگفت: «شرمندهی مردم و همسایهها هستم بخاطر لطف و محبتشان. ناهار و شام را کلا مهمانِ همسایهها هستیم و همه هوایمان را دارند.»
🔸فضای نانوایی بهگونهای بود که هر کس میآمد نانوایی، شاطر خیالش را راحت میکرد که خیالتان تختِ تخت، نان تا دلتان بخواهد هست و من هم تا توان دارم برایتان خواهم پُخت.
🔴امروز فهمیدم که بخشی از نقطهی قوتِ ما در این جنگ، شاطرها و نانواهای ما هستند. شاطرهایی که در سنگرِ نانوایی برای ایران و ایرانی میجنگند.
#جنگ_تحمیلی_دوم
#سید_حسامالدین_جنید