باد بر خاک زمین فریاد هوهو می زند آب از شرمندگی هر بار زانو می زند دشت در خون خودش لبریز دریا می‌شود کاروانی آمده امروز اردو می زند بال و پر می زد دلی اطراف گودال و حرم هر کبوتر زیر لب آهنگ کوکو می زند خیمه ها افتاده و خاکستری مانده به جا تکه های پیرهن هر گوشه سوسو می زند زخم هایی خورده بر پای تمام بچه‌ها عمه با صبر خودش با بوسه دارو می زند آب ها جاری شده در بین هر نهر روان تشنگی دنبال اصغر رو به هر سو می زند از چهل کوچه گذشتند و به اینجا آمدند دردهای مادری هم سمت پهلو می زند ✳️✳️🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii