شبی که آن تن عفّت حجاب را شستم ستاره ریختم و آفتاب را شستم شبی نبود مرا دردناک‌تر زآن شب کز اشک و خون دل، آن دُر ناب را شستم مجال غسل نمی‌یافتم ز اشک روان شبی که بضعه‌ی ختمی‌‌مآب را شستم به سینه، خون دلم جوش زد در آن دل شب که زخم سینه‌ی از خون خضاب را شستم کتاب زندگی من، وجود فاطمه بود به دست خویش، دریغ! آن کتاب را شستم خسوف صورت او وا نگشته بود هنوز رخ گرفته‌ی آن ماهتاب را شستم ز بعد شستن چشم کبود زهرایم به گریه از بصرم نقش خواب را شستم * زبان شعر "مویّد"، ترانه‌اش این است: به مهر او گنه بی‌حساب را شستم [دیوان مؤیّد خراسانی، ج۱، ص۵۷۴] http://www.instagram.com/javadhashemi69/ @javadhashemi_torbat