مادرم در حرمت بین دعا گفت حسین پدرم وقت زیارت به خدا گفت حسین یک نفر در پس دیوار بقیع گفت حسن دیگری در حرم کرب و بلا گفت حسین تربتت گرد شفا و تو طبیب جان ها شاه هستی و ببین باز گدا گفت حسین نوکری که به دلش داغ زیارت ماند و نااُمید از همه و از همه جا گفت حسین نوکری که به غم عشق تو بیمار شد و بین آن روضه به امید شفا گفت حسین و همان کس که دگر بار سفر را بسته با تعجب پدرش گفت کجا گفت حسین صحن سقا ، حرم عشق ، دم شش گوشه زیر آن قبه و در شور و نوا گفت حسین و همان کس که کنار حرمت جان داد و و همان تک نفس خاتمه را گفت حسین و شب اول قبرش که رسید اربابش نوکر ایستاد و به او گفت شما گفت حسین 🆔 @javadieh 🌐 www.javadieh.blog.ir