شادی هر دو جهان بی تو مرا جز غم نیست جنت بی تو عذابش زِ جهنم کم نیست در دم مرگ اگر پا بگذاری به سرم عمر جاوید به شیرینی آن یک دم نیست حرم قُرب خدا را که دل عاشق توست طُرفه بیتی ست که روح القدسش مَحرَم نیست نیست بر خامُشی آتش دوزخ سیلش از یَم اشک غمت هر که به چشمش نَم نیست تا خدایی خدا هست لوای تو بپاست زان که جز دست خدا حافظ این پرچم نیست دوزخ ارزان آنان که ندارند غمت با غمت هیچ مرا زآتش دوزخ غم نیست هم خدا داند و هم عالم و آدم دانند که به جز رایت عشق تو در این عالم نیست بگذار عالمیان طعنه زَنَندَم گویند هر که خود را سگ کوی تو نخواند آدم نیست مُلک هستی همه ماتمکده ی توست حسین جایی از مُلک جهان خالی از این ماتم نیست گوهر اشک عزای تو به هر کس ندهند اهرمن را شرف داشتنِ خاتم نیست سائل توست کسی کز تو، تو را خواهد و بس آنکه شد طالب تو در طلب دِرهم نیست داد مظلومیِ تو مُلک خدا را پُر کرد عالمی نیست که با یاد غمت دَرهم نیست گریه بر پیکر مجروح تو باید همه دم که جراحات تنت را بِه از این مرهم نیست هیچ مظلوم همانند تو در قُلزُم خون سر جدا با گلوی تشنه کنار یَم نیست سینه کردی هدف تیر که میدانستی زنده بی مرگ تو دین نبی اکرم نیست شاعر : 🆔 @javadieh 🌐 www.javadieh.blog.ir