وقتی کشید مرغ دلم تا عراق پَر تا پای مرز رفتم و گفتم فراق پَر حالا که باز کرده ای آغوش سوی من باید درآورد دلم از اشتیاق پَر تمثال توست بر در و دیوار و میزند از شوق کربلای تو حتی اتاق پَر مارا کنون که دور خودت جمع کرده ای ای عشق تا قیامِ قیامت نفاق پَر در روضه ات مرا که دعا کرد مادرم از طالعم کشید در آن لحظه عاق پَر روی سیاه در حرمت میشود سفید وقتی کبوترِ تو شدم پس کلاغ پَر فطرس همیشه قبل ورودش به صحنِ تو با گریه میکشد دم ایوان به طاق پَر از بس حریم قدسی ات اعجاب آور است میریزد از ملائکه هم در رواق پَر در انتظار پخت و پز بزم ماتمت هر لحظه میکشد دل دیگ و اجاق پَر در حُسن میزبانی ات این بس که اربعین هر چشم در می آورد از آن سیاق پَر شاعر : 🆔 @javadieh 🌐 Javadieh.blog.ir