رهبرانقلاب، قدرت را در خودش متمرکز نکرده/ منطق او، «تحکّم» و «فرمان» و «تحمیل» نیست
نظر قطعیِ امام خمینی این بود که او بر «کرسیِ رهبری» تکیه بزند، امّا هرگز از این امر استقبال نکرد، بلکه خویش را به حاشیه راند تا حتّی در معرض چنین انتخابی نیز قرار نگیرد. در پی ارائه هیچ «مؤیّد»ی از سوی امام خمینی نبود تا مبادا به پشتوانۀ اینچنین نظری، ذهن دیگران را مرعوب و به خود متمایل سازد. نگفت و نهفت و از صحنه بازیِ قدرت گریخت، درحالی که دیگرانی بودند که طلب و تمنّای قدرت داشتند، امّا چنین «برگ برنده»ای در اختیار نداشتند. آری، او بهدنبال رهبریِ امّت نبود، امّا «تقدیر» چنین میخواست.
آنگاه که به قدرت دست یافت، «مخالفان» و «منتقدانِ» پیشین خویش را قلع و قمع نکرد و از قدرت نراند، بلکه با همه آنها مدارا کرد و از درِ لطف و مرحمت وارد شد. او در پیِ آنهمه ظلم و جفای نخستوزیرِ دهه شصت برنیامد و بر او نتاخت و از او انتقام نگرفت.اگر در گذشته که رئیسجمهور بود، صبر ورزید و مدارا کرد، اینک که رهبر شد، بسیار بیش از آن هنگام،طریق«پدرانه» و «دوستانه» را در پیش گرفت و موافقت و مخالفت با «خویش» را معیار حقّ و باطل ندانست.
او «ولیّفقیه» است و «نایب امام معصوم»، امّا هرگز برای خویش، «قداست» نمیتراشد. مبدأ «مشروعیّت» است، امّا بر دین و مردم اصرار میورزد و از خویش سخن نمیگوید. میگوید نه فقط قابل مقایسه با حضرت امیر نیست، بلکه از قنبر، غلام آن حضرت نیز فروتر است. او میتوانست «دکّان قداستفروشی» بگشاید و خویش را دریچه امام معصوم معرفی کند، امّا هرگز بهگونهای سخن نگفت و عمل نکرد که از آن، بوی الوهی و آسمانی بودن برخیزد.
او جامعه را نیز بهصورت حداکثری، به «مشارکت» فراخوانده است و از نظریۀ «مردمسالاریِ دینی»، روایت رقیق و اقلّی نداشته است. مردمسالاریِ دینی به روایت او، جوهره نظام است و مناسبات و معادلات سیاسی، وابسته به آن و برآمده از آن است. مردمسالاریِ دینی، محدود به انتخابات نیست و او «مردمسالاریِ انتخاباتی» را سقف و حداکثرِ مشارکت مردم در قدرت و تدبیر معرفی نکرده است، بلکه بر «مردمسالاریِ پساانتخاباتی» نیز اصرار ورزیده و فروع و اضلاعی را نیز برای حضور و فاعلیّتِ مردم در دوره پساانتخابات عرضه داشته است. او خواهانِ «حضور حداکثریِ مردم» است، نه گریزان از آن. او مردم را «رقیبِ» خویش نمیشمارد و نمیخواهد با تنگکردن دامنه انتخابها و کنشگریهای مردم، قدرتِ خویش را تثبیت کند، بلکه «مردمیسازی» را سازکار نافع و قطعیِ نظام قلمداد میکند.
او یک «رهبرِ گفت وگویی» است؛ آن هم نه «گفت وگوی ساختگی»، بلکه «گفت وگوی واقعی». گفت وگویی که در آن «استدلال»، غالب است و «برهان»، تعیینکننده. گفت وگو در «شرایط برابر» و «بدون هراس از عواقب گفتهها». منطق او، «تحکّم» و «فرمان» و «امر» و «تحمیل» نیست، بلکه «همراهسازی» و «استدلالپردازی» و «اقناع» و «مباحثه» است. آنگاه که با دانشجویان دیدار میکند، بهواقع «میشنود» و خود را در جایگاه «مخاطب مستقیم» مینشاند. به دانشجو حقّ میدهد که «صریح» بگوید و «شفاف» بخواهد و «انتقاد» کند؛ چه از او و چه از دفترش و چه از نهادهای منصوبش. هیچ چیز از پیش، طرّاحی نشده و تصنّعی نیست، بلکه مجال برای «گفت وگوی ساختار نیافته» فراهم شده است. گفتههای چالشی و منتقدانه نیز زیر آن سقف، محبوس نمیشوند و خاص آن جمع محدود نیستند، بلکه رسانهای میشوند.
🔹کار گروه جوانان جمعیت جانبازان استان البرز
لینک گروه ایتا
https://eitaa.com/joinchat/600834220C8686328093