🌱 جوانه شو🌱 از بند بند وجود چهارساله اش ذوق می ریزد بیرون 👦 پرچم را دستش می دهم، دیوار خالیِ منتظر را نگاه می کنم و از چهارپایه چوبیِ کوچک بالا می روم. پرچم را می گیرد سمتم و خنده می پاشد به صورتم آرام خم می شوم تا تعادلم بهم نخورد،دستش را نوازش می کنم و پرچم را می گیرم صدا بلند می کند:آشی بیا دیگه قربان صدقه اش می روم که آبجی را آشی صدا میکند. خواهرش هم پونز ها را می آورد و موهای پرکلاغی برادر کوچکش را بهم می ریزد قبل از آن که فسقل آقا دست به تلافی بزند سریع می گویم: خوب نگاه کنید کج نباشه دست میکشم به ریشه های طلایی پرچم و بازش می کنم سبزی اش نور می شود در چشمم یک سمتش را پونز میزنم و سمت دیگر را عمدا پایین می گیرم،دادشان در می آید: _کجه مامان بالاتر تند دستم را می کشم بالا و ریز می خندم _خیلی بردی بالا ماااااامان پرچم را صاف نگه می دارم _خوبه خوبه پونز را فرو می کنم،دست به نوشته ی سفید و پس زمینه سبزش می کشم و گوشه ی پرچم را می بوسم دخترکم خیره شده به پرچم _سفینه یعنی چی؟؟ با احتیاط از چهارپایه پایین می آیم،موهای لختش را میزنم پشت گوشش _یعنی کشتی قشنگم _پس اینجا نوشته کشتی نجات؟ _بله پسرک با چشم های گرد شده می پرسد: _آگا (آقا) کشتیه؟؟ می زنم زیر خنده و لپش را می کشم _نه جیگر من،لقبشونه _عقب یعنی چی؟ خواهرک تند می گوید: _عقب نه لقب!! ادامه می دهم: _مثلا وقتی بهت میگم تو آبنبات منی، منظورم این نیست که تو واقعا آبنباتی یعنی اینکه بامزه و شیرینی دخترک عسل چشمهایش را در چشم هایم می ریزد _چرا به امام حسین میگن کشتی نجات؟؟ پسرک انگشت اشاره اش را بالا می برد _چون اِجاتمون (نجاتمون)میده طاقت نمی آورم و به سینه می چسبانمش،دردی می پیچد در شکمم _آره آقا مثل یک چراغ توی راه تاریک هستن و اگه بشناسیمشون و مثل ایشون زندگی کنیم نجات پیدا می کنیم از دست آقا شیطونه با انگشت به نوک بینی هاشان ضربه می زنم دخترک کف دست ها را بهم می چسباند _من دلم یه جوری میشه برای امام حسین انگار دوست داشتنام میخوان بریزن بیرون❤️❤️ پسرک دست روی سینه اش میگذارد _گلب (قلب)منم میلیزه بیلون💙💙 کلید در قفل می چرخد و صدای پدر در خانه می پیچد _عیدتون مبارک 🎉 بچه ها به طرف او و جعبه شیرینی در دستش می دوند دست به شکمم می کشم که بالا و پایین می رود حسین کوچکم هم انگار می گوید: (من حسین را دوست دارم)💚💚 @javanesho_ir ╚══════ 🌱