🎭 فکاهی | ماجرای قطار ملا نصرالدین
نوشته مهدی امیدوار عسکری
+ میگوییم چرا همه درقطاری نشستهایم که رانندهاش قاتل بزرگترین مردان و غارت گر ثروت ماست؟!
- میگوید اصلا شما مخالف قطار هستید!
+ میگوییم چرا در قطاری نشستهایم که با سرعت به سمت دره میرود؟!
- میگوید مگر نمیفهمید قطار باید راه برود تا به مقصد برسد!
+ میگوییم چرا این قطار سالن فحشا دارد؟!
- میگوید از ما تشکر نمیکنید که همهی همهی همه را سوار این قطار کردیم؟
+ میگوییم او که میکُشد و میبَرد و بارها گفته بتواند از استخوان ما هم نمیگذرد چرا مجانی سوار قطارمان کرده؟
- میگوید شما دنبال آجر کردن نان دستفروشهایی هستید که نانشان را از فروش «چارتا ده تومن» از همین جا در میآورند.
+ میگوییم پنجرههای این قطار شیشه ندارد، کودک ۱۴ سالهمان از سرمای باد و بوران یخ زده!
- میگوید با پدرو مادر هایشان صحبت کنید درست بچههاشان را «ها» کنند، عیب روی بچههای قطار نگذارید!
+ میگوییم ما را سوار و سرگرم قطار کردهاند و دارند خانههای بیدفاع مانده امان را خالی میکنند!
- میگوید شما نادانها بخاطر کثیفی یک گوشه از قطار میخواهید همه را پرت کنید بیرون!
+ میگوییم خودمان تراموا داریم، شما کمک کنی قطار هم میسازیم.
- میگوید او که با یک موشکاش کل ساختار....
+ میگوییم ما میخواستیم برویم جنوب این قطار سمت غرب میرود!
- میگوید مرا برای ریل کشی محاکمه کنید نه وزیر راه را!
🆔
@fampir
🌐
famp.ir