نذر علی اصغر (ع)
غروب است و دل کودکی بیپناه
به صحرا زده خیمه از اشک و آه
یکی خیمهگه، در جوار جنون
که هوهوی باد است و پیغام خون
نوایش اگر هست، جز درد نیست
نمیرد اگر طفلِ دل، مَرد نیست
غروب است و صحرای آوارگی
خدایا چه سازد ز بیچارگی
غروب و غم و جادۀ اربعین
دلش از نواهای اصغر، حزین
غروب و غم و وادی بیکسی
غروب و غریبی و دلواپسی
همان دل که بنیادش از آتش است
دلی کز ازل، پیر دُردیکش است
دوباره شب و یاد گهوارهای
که خالی شد از بویِ مَهپارهای
یکی ماهی اما ز آبش جدا
که از تشنگی میزند دست و پا
گلویش نیستانی از نالههاست
و گهواره، گلزارِ آلالههاست
دریغا فراتا دریغا فرات
که از عشوهات، ماهی تشنه، مات
دریغ از زلالی که کردی دریغ
از آن ماهی مانده در خون، غریق
تنش میتپد چون دل کفتری
ز تیر سه شعبه، ندارد پَری
هلا طفلِ گهوارۀ ظهر خون
که در دست بابا شدی سرنگون
ذبیحِ عطشزارِ دست پدر
گلوپاره از سوز تیرِ سهپَر
هلا ساقیِ خشکرودِ فرات
چه حاصل ز بود و نبود فرات؟
عطش ماند و شط رفت و اصغر شکفت
گلش در پی داغ اکبر شکفت
همه مست خمخانۀ اصغریم
بلانوشِ پیمانۀ اصغریم
✍🏻 "منصور ایمانی"، عضو جبههٔ
#انقلاب اسلامی در فضای مجازی
██████████✊🏻
@jebheh