15/بهمن/1401_ اعتکاف رجبیه مرکز فرهنگی آینه(@ayene_isf) ° راستش را بخواهید، شب اول با خودم گفتم با این بچه ها، اعتکاف بی اعتکاف. آنقدر سر و صدا کردند که با خودم گفتم یواشکی وسیله هام رو بردارم و بزنم به چاک. همون لحظات بود که پنج شش تا از این نوجوونها، توی تاریکی اومدن و سوال پرسیدن: حاج آقا نماز شب چطوریه؟ اعتکاف یعنی چی؟ ما باید چیکار کنیم؟ ما می خوایم هدایت بشیم. (خنده ام می گیرد.) چند نفری هم نیامدند ولی گوش تیز کردند تا جواب سوال ها را بشنوند. از من جواب دادن و از آنها سیر نشدن. چاره ای نبود، باید دست به سرشان می کردم. من حال پاسخ به این همه سوال و انرژی و تشنگی معنویت را نداشتم. روزها روزه بودند و شب ها...! شب ها سخت بود، برای من خیلی سخت بود. تعدادی قرآن می خواندند و تعدادی نماز شب و تعدادی هم دور یک نوجوان دیگری که مداحی می کرد خودشان سینه می زدند و گریه می کردند (عجب!! ) من هم مشتری های خودم را داشتم. روزها من را تهدید می کردند که شب باید بیایی صحبت کنیم، سوال داریم اگر نیایی نمی گذاریم بخوابی. روز ها هم دست بردار نبودند ولی من حواله شان می دادم به شب. آقا شما جواب بده: نوجوان 12،13 ساله را چه به نماز جعفر طیار؟ شما را به خدا شما جواب بده، اینها را چه به سه روز روزه؟ اصلا اینهارا چه به اعمال ام داوود؟ شب پانزدهم، نمازهایی دارد تقریبا مفصل و سنگین. من یادم نبود اما چند نوجوان مفاتیح بدست سراغم آمدند که:« حاج آقا این نمازها رو میشه یبار خودتون بگید چطوری باید خوند؟ ما نمی فهمیم اینجا چی نوشته؟» من تازه میفهمم ای داد، امشب اعمال دارد و این وروجک ها به من یادآوری کردند. اینها همانهایی بودند که می خواستم از دست شیطنتهایشان فرار کنم. کم کم اعتکافم اعتکاف شد. شکستم، خورد شدم، له‌ شدم، بیچاره شدم:«خدایا به حق این پاکان درگاهت، خدایا به حق این نوجوان های معصوم، خدایا به حق اینها به ماهم نگاه کن، خدایا به حق گریه اینها در اعمال ام داوود شر ستمگران بر این انقلاب را به خودشان برگردان. خدایا...! خدایا...!» @mosannef