سردر صفحات مجازی‌ام از سال ۹۲ تا همین پارسال دیوارنوشتی از تهران با کلمه «نه» بود. «نه»‌ای که فلسفه سیاسیم در همه این سالهای زیر میز زدن‌های یک به یک و حذف شدن های پی‌ در پی بوده. توضیح هم داده بودم که محرک و مرجع فهم فلسفی من از این «نه» گویی این جمله علی شریعتی است که می‌گوید شیعه با یک «نه» آغاز شد و «نه» اصلِ اصل‌های شیعه است. و منظور شریعتی «نه» ای است که علی بن ابیطالب در شورای انتخاب خلیفه سوم می‌گوید. «نه» به کسب قدرت به قیمت ذبح حقیقت. «نه» به ائتلاف با اشراف به امید انجام خیری در آینده نامعلوم. «نه» به محاسبات «سیاست قدرت». . حالا اقای رایفی پور شبهه‌ افکنده و این را «نه به جمهوری اسلامی» معنی کرده. من داخل ایران زندگی نمی‌کنم و تهمت مخالفت با جمهوری اسلامی برایم هزینه حقوقی ندارد. ترسی هم ندارم چون گمان می‌کنم دست کارفرماهای امنیتی آقای رائفی پور به من نمی‌رسد یا حداقل امیدوارم نرسد. به تقیه هم معتقد نیستم. از نظر فکری هم معتقدم انسان‌ها به شرطی که از اجنبی کمک نگیرند و به شهروندان عادی صدمه نزنند، حق دارند خواهان تغییر نظام‌های سیاسی باشند. همانطور که پدرم برای تغییر نظام شاه دو سال زندان و شکنجه ساواک را تحمل کرد. اگر معتقد به «نه به جمهوری اسلامی» بودم حتما با صدای بلند فریاد میزدم. . اما قضاوت کنید که آقای رائفی‌پور‌ که مدعی استاد اخلاق بودن است چگونه «نه» ای را که ریشه در فلسفه سیاسی شیعه دارد، «نه» براندازانه جا می‌زند و به من دروغ می‌بندد‌. و از ایشان بپرسید این همه بی‌اخلاقی و بی‌انصافی برای چه؟ برای رسیدن به چند صندلی مجلس؟ این چه نسبتی با سنت...