امروز رفتیم رفیقم رو ببینم چون مامان بزرگش فوت کرده ، از در رفتیم تو با مامانش و خواهرش خیلی با فیس غمگین و اینا دست دادم و تسلیت گفتم تا رسیدم به این آدم ، چشماش قرمز بود یعنی معلوم شبانه روز نشسته زار زده بعد یهو دستمو گرفت برد یه گوشه بعد قیافه عین دلقکا برگشته میگه که آره کوکبب دارم از خنده پاره میشم از وقتی قیافه ی شما ها رو دیدم 🤣🤣😭