🔸🔸🔸🔸﷽🔸 🔸🔸🔸 🔸🔸 🔸 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 پيره زنى آمد خدمت شيخ رجب على خياط تهرانى و گفت : آقا پسرم جوان است و مريض شده هرچه حكيم و دوا كرده ام بى فايده بوده و تمام اطبأ جوابش كرده اند؛ يك فكرى بكنيد. شيخ سرش را پائين انداخت لحظاتى تامل كرد، بعد فرمود: پسرت سلاّخ (قصاب) است ؟ گفت : بله . شيخ فرمود: خوب نمى شود. گفت : چرا؟ فرمود: بخاطر اينكه گوساله اى را جلوى مادرش كشته و پسر شما دو سه روز بيشتر زنده نيست ، دل سوزانده آنهم دل يك حيوانى و آنهم مادرش آه كشيده و ميمرد. مادر جوان گفت : شيخ يك كار بكن پسرم نميرد و بعد شروع به گريه كرد. شيخ فرمود: آخه من چه كار كنم دست من كه نيست . ايشان دل سوزانده و آه آن حيوان گرفته و بعد آن جوان هم مرد. 📚 داستانهای از مردان خدا ، میرخلف زاده 🍃 🌺🍃 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── @qurankashpiri