خاطره ای از شهید قاسم حسنی از زبان مادر:
یکبار روز ولادت امام رضا (علیه السلام )حسن با دوستاش قرار میزاره وقتی رفتن حرم امام رضا( علیه السلام ) روی ویلچر بشینه و دوستاش اونو ببرند نزدیک ضریح و یکدفه از روی ویلچر بلند شه و طوری وانمود کنه که انگار شفا گرفته😄قبلش میگه تورو خدا مراقب باشین لباسامو پاره نکنن فقط😂
همینکارو میکنن و همینطور که توی صف زیارت بودند حسن متوجه مردی میشه که داره برای یکی از زوار خانوم مزاحمت ایجاد میکنه🙄
با اشاره چشم و ابرو بهش میگه برو اونور...اون آقا هم اداشو در میاره و اهمیت نمیده...دفعه دوم هم حسن با لحن آروم میگه برو اونطرف مزاحمت ایجاد نکن...ایندفعه هم اون آقا با اشاره بهش میگه تو معلولی و نمتونی کاری بکنی که...یهو حسن از روی ویلچر میپره و دنبال اون آقا میکنه اون آقا فرار میکنه ولی همه دور حسن جمع میشن و فکر میکنن شفا گرفته🤣🤣🤣
که حسن میگه بخدا شفا نگرفتم...آقا شفا نگرفتم من سالم بودم😂😂❤️🙏
پ.ن:غیرت از ویژگی مشترک تمام شهدا بوده.برای شادی روح تمام شهدا از جمله شهدای دیروز کرمان صلوات 😔🖤
🆔
@jihadmughnieh