♨️روایت یک عاقبت‌بخیری عاشقانه معراج‌الشهدا روز تازه‌ای به خودش می‌دید. قرار نبود مثل همیشه عکس مردی مجاهد در حجله معراج بنشیند و زنی آخرین عاشقانه‌هایش را پای تابوت برای همسرش نجوا کند. قرار نبود حسینیه معراج وعده‌گاه آخرین دیدار لیلی و مجنونی باشد و بعد از آن زنی بماند و حسرت خاطرات و رنج دلتنگی. قرار نبود فیض شهادت فاصله‌ای باشد بین آنها که سال‌ها عاشقانه و مجاهدانه زندگی کرده بودند. همان روز اول که پای سفره عقد نشستند و برای یک‌عمر همدیگر را انتخاب کردند، به هم قول دادند که هیچ‌وقت و هیچ کجا بدون هم نروند. حتی عکسشان هم اجازه نداشت تنهایی در حجله معراج بنشیند. مهمان‌های این بار معراج‌الشهدا دست هم را محکم گرفته بودند و پابه‌پای هم تا شهادت دویده بودند، تا یک عاقبت‌بخیری عاشقانه. طُوبی لَکُم و حُسن مأب _ 🇮🇷🇮🇷 جهاد تبیین 🇮🇷🇮🇷_ @jihadTabeen