- ژیپسوفیلا '
حوالی ساعت سه بود که تصمیم گرفتیم از پاتوق من به پاتوق راضیه کوچ کنیم. بار و بندیلمونو جمع کردیم و رفتیم صحن امام هادی. اون ساعت صحن امام هادی که نه، کل حرم خلوت بود. اونقدر خلوت که از راه دور صدایِ مداح به گوشمون میخورد، حرکت کردیم به سمت صدا تا به خدامی که محفل اشک گرفته بودن برخوردیم. با فاصله ازشون نشستیم. تو جمعشون فقط ما دوتا خانوم بودیم. بعد تموم شدن روضه خواستیم برگردیم داخل حرم که خادم صدامون زد : - من یه حرز دارم و یه تربت، نمیدونم خودتون این دوتارو بین خودتون تقسیم کنید. و این شد رزق امشب / 12 بهمن.