محافظ بوشهری امام، حسین شباب می گوید: روزی دیدم آقای صدوقی "شهید محراب" ، به بیت امام برای ملاقات آمدند ایشان و امام هروقت که یکدیگر را می‌دیدند، تبسم، خنده‌ ای می‌کردند امام علاقه خاصی‌ به ایشان داشتند وقتی ملاقات‌ تمام شد ، دیدم‌ آقای صدوقی ناراحت هستند سوال کردم : ما که هر وقت امام را میبینیم مانند باطری‌ خوابیده شارژ می‌ شویم شما چرا ناراحتید؟ ابتدا از جواب دادن امتناع ورزیدند اما با اسرار گفتند: وقتی وارد شدم دیدم امام دارد نصف هندوانه‌ای که جلوش بود می‌خورد. گفتم: از این هندوانه که می‌ خورید تکه‌ ای به من نیز بدهید امام فرمود سهمیه‌شما در یخچال است و نصف دیگر هندوانه را برای من آوردند بسیار شیرین بود، بعد از ته مانده‌ی هندوانه امام برای تبرک برداشتم و خوردم. دیدم شور است. دلیل آن‌ را پرسیدم؟ امام اول انکار نمودند، اما با اصرار زیاد بنده گفتند: تا حالا به هوای‌نفسم مسلّط بودم و هرگز دنبالش‌نرفتم اما امروز هوس هندوانه کرده. خواستم هم رضایت نفسم را بدست آورم و هم بر نفسم مسلط باشم ، مقداری نمک روی آن پاشیدم ... همراه ما باشید با جملات ناب 📄 @jomelatenab