مردم اینجا چقدر مهربانند ...! دیدند کفش ندارم ، برایم پاپوش دوختند ...! دیدند سرما میخورم ، سرم کلاه گذاشتند ...! و چون ؛ برایم تنگ بود ، کلاه گشادتری ! و دیدند هوا گرم شد ، پس کلاهم را برداشتند ...! و چون دیدند ... لباسم کهنه و پاره است ؛ به من وصله چسباندند ...! و چون از رفتارم ، فهمیدند که سواد ندارم ؛ محبت کردند و حسابم را رسیدند ...! خواستم در این مهربانکده ؛ خانه بسازم ؛ نانم را آجر کردند ! گفتند کلبه بساز ...! @jomlatzibaa