*عشق بی پایان* کلاس فلسفه‌ داشتیم. ده دوازده نفری می‌شدیم. استاد فلسفه‌مان،  مردِ میانسالِ بلند قامت و استخوان دُرشتی بود. برای ما دانشجویان گاهی سوالاتی مطرح میکرد.. پرسید: کدام کلمه است که با شنیدن آن می‌شود امام حسین علیه‌السلام را توصیف کرد طوری که حق امام حسین با آن ادا شود؟... 🥺 کلمه باشد نه جمله! این سوال را که پرسید خودش را به پنجره‌ی انتهای کلاس رساند. دستانش را روی رفِ پنجره، ستون چانه کرد وبه شمشادهای تازه هرس شده‌ی حیاط دانشگاه خیره شد. بعدِ آن سوال همه‌ی ما  خودمان را به عقب چرخانده بودیم تا با استاد ارتباط چهره به چهره مان را حفظ کنیم. من دستم را بلند کردم و گفتم:  آقا! مظلوم! بغل دستی‌ام  ضربه‌ای به شانه‌ام زد و گفت این کلمه‌ی انتخابی من‌هم بود. استاد سرش را به سمت ما برگرداند و  به دوستم گفت: شما کلمه‌ی دیگری را بگویید. او گفت: شهید!😞 سومی! عطشان! _غریب!😢 _بی کفن!🥺 کلاس روضه‌ی کلمات شده بود. استاد سرش را داخل رف پنجره کرد. من که بهترین زاویه را برای دیدن نیمرخ استاد داشتم، قطره اشکی را دیدم که از کنار صورتِ استاد غلتید و  روی طاقچه افتاد. دیگری گفت.... _  پایمال شده! _ غارت‌شده! _ بی‌سر! _ امام! استاد به نفر آخر نگاه تحسین آمیزی کرد. آرام و با وقار خودش را پشت میزش رساند و گفت: آفرین!  تنها یک امام می‌تواند این  همه مصیبت  را تحمل کند. در طول تاریخ، امام‌ واژه‌ای بوده که معصومین علیه‌السلام به خاطرش غربت و مصیبت زیادی کشیده‌اند. هنوز توضیحات استاد کامل نشده بود که محمد دستش را بلند کرد و گفت: آقا! البته خیمه‌های‌سوخته و اسیری هم هست. همه دیدیم که استاد بهم ریخت . آرامش صورتش آشوب شد و نتوانست جلوی اشکشش را بگیرد.  همانطور که حلقه‌ی اشک داخل چشمانش وول می‌خورد ، صدای بمِ مردانه‌‌اش لرزید و گفت :  گفتم حسین را توصیف کنید.این کلمه‌ها  وصفِ خانوم زینب است.. خانووم زینب... 😭 👈گروه ما در ایتا👉 @jozve_tollab