🔹یک دست، یک برگ رای
🔸فاطمه ابن علی_سطح سه تعلیم و تربیت
پشت کوه ها آرمانشهری است به وسعت بهشت. درختان تنومندی دارد به بلندی همتهای بلند؛ خورشیدش ولایت را بدون مزاحمت ابرهای سیاه میتاباند؛ چشمهسار معرفت در سرزمینِ فاضله جاریست و قلبهای اهالی را جلا میدهد؛ رنگ گل هایش به رنگ سبز و سفید و قرمز است؛ مرز این سرزمین عشق است که با لاله های سرخ نشانه گذاری شده است؛ اگر اهریمنی روی این لاله ها پا بگذارد ذلیل خواهد شد. در آنجا نه سختی است نه بیهودگی و نه گناه؛ از همه مهمتر خیمه اسلام در آنجا بنا شده است.
این آرمان شهر پشت کوه هایی بلند است که هر کسی نمی تواند به آنجا برسد. اگر دستت خالی باشد تو را به آنجا راه نمیدهند. راهش راهیست سخت و جان فرسا؛ در مسیرش مسافرانی را میبنی که کوله باری به سنگینی تاریخ را بر دوش میکشند. بعضی خسته شدهاند و نفسشان به شماره افتاده است و بعضی سابقون به پیش میروند.
دیو و دَدهای پایین کوه مردم را به پایین فرا می خوانند و از ادامه راه می ترسانند. اما آنان «کالجبل الراسخ» به پیش میروند.
ما مسافران این راه پر پیچ و خمیم. مقصدمان آرمانشهر تمدن نوین اسلامی است. چهل سال و اندی مجاهدت، کمی ما را خسته کرده است اما در دستانمان گوهرهایی از عشق و بصیرت است که در کوره راه ها به دادمان میرسد. در این جاده پیچ در پیچ با عشق و بصیرت پل زدیم و از دره ها عبور کردیم؛ پیچ های خطرناک را گذراندیم در حالی که گوهر های عشق را مانند جانمان نگهداری کردیم.
در این ماهها و سالها به پیچ تاریخی نزدیک قله رسیدهایم؛ کمی صعب العبور است اما با گوهرهای عشق و بصیرت راحت میتوان عبور کرد.
در این وادی حماسه دستها غوغا می کند؛ ما به یاد علمداری که دستانش افتاد ولی رسالتش را به دندان گرفت ایستادگی میکنیم؛ به یاد جانبازانی که دستشان را دادند تا دستان ما قوت بگیرد برای نگهداری گوهرهای معرفت؛ به یاد آن دستی که در فرودگاه بغداد روی زمین به یادگار ماند تا نشانهای باشد برای حرمِ جمهوری اسلامی که راه گم نشود.
این روزها مردم ایران بعد از گذر از همه تنگه ها و سختیها به گردنهای رسیدند که برای گذر از آن باید گوهر های عشق و بصیرت را بدست بگیرند و پای صندوقهای رای بیاورند و با دستات توانمندشان پلی بسازند به آیندهای روشن.
قافله سالار و راه بلد جاده نوید داده که بعد از این پیچ قله است. به قله که برسیم یعنی همه سربالایی ها و سختی ها را گذرانده ایم و بقیه راه سرازیری و آسان است.
نگاهت به قله باشد!
وِزوِز زنبورهای کارگرِ ملکه حواست را پرت نکند؛ هیچ عسلی در کندوی مکر و حیلهاش نیست. مراقب باش کسی با تَکرارش اشتباهات گذشتهات را دوباره به تو القا نکند. این راه برگشتی ندارد. دیوهای سیاه پایین کوه که بعضی کیپا (کلاه مخصوص یهودی) و بعضی دشداشه عربی بر سر دارند، بعضی با کت و شلوار اتو کشیده و پرفیوم های لاکچری و بعضی هم برهنه منتظر تو هستند تا خسته شوی و برگ رأیی که جمهوریت در دستت گذاشته را بجای صندوق بر زمین بیندازی و ناگاه به سوی تو و ایرانت حمله ور شوند. تو سقوط کنی و زبانم لال زیر دست و پای آنان بیفتی. اگر دستشان به تو و گوهرهای سرزمینت برسد چیزی باقی نمی گذارند. مانند بمب اتمی که تا شعاع چند متری همه چیز را در هیروشیما تبخیر کرد، یا مانند همان شاهزاده شجره ملعونه که با اره بدن دشمنش را مثله و در اسید آب کرد.
راستی یاد و خاطره کشتههای نسل کشی ۹ مليون ايراني به دست انگلیسیها گرامی باد! همان وقتی که هنوز اوج نگرفته بودیم و دستشان به ما و سرزمینمان میرسید.
مراقب باش حواست پرت نشود. گوهر هایت را محکم نگه دار. جاپای راه بلدِ جاده بگذار و به پیش برو. بیست و هشتم که شد گوهر عشق و بصیرتت را بیاور. اگر آنان را به وقتش نیاوری پای صندوق رای، فاسد میشوند و ممکن است بقیه گوهر هایت را هم خراب کنند.
اگر هر دست، یک برگ رای را با بصیرت در صندوق بیندازد، رایها پلی می شوند برای عبور از گردنه نزدیک قله. نکند ببُری و خسته شوی. تو سختی ها را پشت سر گذاشتهای و اکنون نزدیک قله ای؛ حواست را جمع کن گوهر هایت را ندزدند.
نگاهت را فقط به قله قلاب کن!
🆔
https://eitaa.com/jz2602