«تب ناتمام» ✍خانم زهرا حسینی مهرآبادی رتبه برگزیده‌ی گروه ادبیات و هنر 💢چکیده: روایت زندگی دختری به نام شهلاست؛ دختری که در سیزده سالگی دست در دستان مردی می‌گذارد که حداقل ده سال از او بزرگ‌تر است. زندگی‌شان شیرین شروع می‌شود. با یاد گرفتن آشپزی و کدبانوگری از عمه‌جان، با بازی و بدوبدو در حیاط بزرگ خانه پدرشوهر و با خنده‌های ریز و درشت شهلا و شکوه و فاطی‌جون که گاه و بی‌گاه، اتاق‌ها و پستوهای خانه را پر می‌کند. سال‌ها از پی هم می‌گذرند و کم‌کم صدای گریه، جای خنده را می‌گیرد و زندگی دو نفره شهلا و مرتضی با چهار پسری که خدا در دامانشان می‌گذارد، روزبه‌روز شیرین و شیرین‌تر می‌شود. از اسفند سال 63، به یک باره سمت و سوی داستان تغییر می‌کند. حسین، پسر بزرگ خانواده، با تنی مجروح، از عملیات بدر باز می‌گردد و خانواده را با چالشی جدید مواجه می‌کند. از آن پس، خوشی‌ها به سختی بدل می‌شوند، به دردها و رنج‌هایی سخت و در کنارش به داستان صبر و شکر، به داستان صبر پدر و مادر و سه برادری که تمام زندگی‌شان در رزمنده مجروح خانه خلاصه می‌شود. از آن به بعد، روزها و شب‌ها متفاوت می‌شوند و هفده سال پرالتهاب و پرخاطره در داستان رقم می‌خورد. از روزهای آسایشگاه رفتن و در مسیر قم و تهران بودن، از روزهای بیمارستان رفتن و برگشتن، از خستگی‌های راه، از دردها و تب‌هایی ادامه‌دار و تمام‌نشدنی... تب ناتمام، داستان سختی‌ها، صبوری‌ها، اشک‌ها و شیرینی‌های خانواده یک جانباز قطع نخاع‌ از گردن است. داستانی پرتب‌وتاب که خواننده را درگیر ماجراهای جذاب خود می‌کند و در میان کش‌وقوس حوادثی پرهجان و نفس‌گیر، تا انتها پیش می‌برد.