2 💠در خرابه شام-استاد حسین انصاریان💠 🏴🌱 “در خرابه ی شام چه گذشت؟ چگونگی شهادت سه ساله ی حضرت سیدالشهدا، حضرت رقیه (س)" از مصائب سختی که در شهر شام به اهلبیت علیهم السلام رسید و در کتابهای مقاتل ذکر شده[1]، خرابه نشینی اهل بیت(ع) و از دنیا رفتن دختر سه ساله ی حضرت سیدالشهدا (ع) است. امام صادق (ع)میفرماید: اهل بیت علیهم السلام را در خانه مخروبه ای نزدیک مسجد جامع دمشق با فاصله ی کمی از محل حکومت یزید جا دادند. و چون آن خانه قابل سکونت نبود، از آن تعبیر به خرابه شده است. وقتی اهلبیت علیهم السلام را با آن عظمت و کرامت و شخصیتی که داشتند، در آن محل مخروبه جا دادند، به هم گفتند: «إنَّما جُعِلنا فی هذا البیت لِیَقَعَ عَلَینا فَیَقتلنا» قطعاً ما را در این خانه ی خرابه جای داده اند که سقف هایش بریزد و ما را نابود کند. شیخ صدوق در کتاب امالی، سیدابن طاووس در لهوف نوشته اند، خانه ی خرابه ای که در آن اهلبیت علیهم السلام را جا داده بودند، از گرمای روز و سرمای شب، در امان نبودند، تا جایی که پس از مدتی صورت دختران و زنان و کودکان پوست انداخت. امام سجاد (ع) میفرماید: اهلبیت علیهم السلام در آن خانه ی خراب روزها را گرسنه و شب ها را به عبادت به سر میبردند، و گریه ی بر ابی عبدالله به صبح می رساندند. شهادت ابی عبدالله (ع) و یاران و اهل بیتش را تا جایی که ممکن بود، از اطفال و کودکان پنهان می کردند. ولی یکی از کودکان که دختری سه ساله بود و نامش را کتابهای مهمی چون لهوف سید ابن طاووس صفحه ی صد و چهل و یک، معالی السبطین جلد دو صفحه ی صد و شصت و یک، منتخب طریحی ودعوة الحسنیّه آیت الله آقا شیخ محمد باقر بهاری و ریاحین الشریعه ی محلاتی جلد سه صفحه ی سیصد و نه و منتخب التواریخ ملا هاشم خراسانی صفحه ی دویست و نود و هشت، «رقیه»، ذکر کرده اند و چنین نوشته اند: این دختر به شدت عاشق حضرت حسین (ع) بود. امام (ع) هم به شدت به او علاقه داشت. شب و روز در آن خانه ی خرابی که اهلبیت علیهم السلام را جا داده بودند، گریه میکرد، بهانه ی پدر را میگرفت. هر چه به او می گفتند پدر به سفر رفته و منظورشان سفر آخرت بود، آرام نمیشد. تا یک شب خواب پدر را دید. وقتی بیدار شد خیلی بیتابی کرد. هر چه خواستند او را ساکت کنند، نشد. بلکه بیتابی اش بیشتر شد. زنان و دختران دیگر اختیار از دستشان رفت، از گریه و حال او به گریه افتادند. زنان و دختران با گریه ی او لطمه به صورت میزدند، خاک خرابه را به سر می ریختند و مو پریشان میکردند و این همه ضجه و ناله یزید را از خواب بیدار کرد. پرسید: چه خبر است؟ خواب دختر سه ساله را گفتند. گفت: سر پدر را برایش ببرید، بچه است، متوجه نمی شود، دیدن صورت پدر آرامَش میکند. سر را در طبقی که روپوشی رویش انداخته بودند آوردند پیش بچه گذاشتند. دختر گفت: من طعام نمیخواستم، من پدرم را میخواستم. گفتند: پدر آمده است. وقتی روپوش را برداشت، سر بریده را دید، با آن دستان کوچک سر را برداشت و به سینه گرفت. مرتب می گفت: پدر، چه کسی محاسنت را به خون سرت خضاب کرده است؟ چه کسی رگهایت را برید؟ چه کسی مرا به این کودکی یتیم کرد؟ پدر چه کسی به فریاد یتیمان برسد؟ چه کسی از این زنان غصه دار پرستاری کند؟ چه کسی از این زنان شهید داده و اسیر دلجویی کند؟ چه کسی به فریاد این چشم های گریان برسد؟ پدر، کدام دست موهای پریشان این بچه ها را نوازش کند؟ پدر، بعد از تو تکیه گاه ما کیست؟ وای بر حال زار ما، وای بر غربت ما، پدر، ای کاش برایت بمیرم. پدر، ای کاش پیش از این کور شده بودم و این منظره را نمی دیدم. و بعد لب بر لب پدر گذاشت، چنان گریه کرد که غش کرد، ولی وقتی او را حرکت دادند دیدند از دنیا رفته است. [1] – منتهی الامال، ج1، ص316؛ نفس المهموم، ص260؛ الامالی، شیخ صدوق، ص165-16 (ع) ؛ لهوف، ص1 (ع) 2؛ بحارالأنوار، ج45، ص1 (ع) (ع) ، باب39، ح25 منبع: مروری بر مقتل سیدالشهدا 😭😭😭 ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ 🆔 @jz_mft