📚 پس از چند سال زندگی زیر یک سقف دیدن او با چهره‌ای آرام و عمیق و صبور حالا تحمل غصه دار بودنش کار سختی می نمود ؛ پسر عموی خوش استعداد مهربان و با ملاحظه ای که در تبریز به خواستگاری آمده بود حالش فرق کرده بود . وقتی به نجف رسیدیم به امیرالمومنین گفتم یا علی تو خودت میدانی من از زندگی و مال و منال در تبریز چیزی کم نداشتم وارث زمین و قصبه و بخش‌های بزرگی از ده های اطراف تبریز بودم! اما همه را گذاشته ام و در راه علم و عالم شدن سید علی می خواهم همراه وکمک کار او باشم فهمیده بودم این زندگی گذراست و آدمها روزی صحنه ی بازیشان دراین دنیا را رها کرده و خواهند رفت و اگر خداوند از من خواسته بود در خدمت زندگیم باشد و ضبط و ربط بچه ها و همسرم را برعهده بگیرم با جان و دل پذیرا بودم مگر من چه میخواستم جز رضایت او اگر مال و منال برایم مهم بود با طلبه‌ ای ازدواج نمیکردم که از همان روز نخست احتمال می دادم مسیری را پیش پایم بگذارد که از خانواده و ثروتم به کلی فاصله بگیرم مگر امیر مومنان نفرموده بود جهاد زن در حسن شوهر داری اوست.🤔 📚 ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ 🆔 @jz_mft