روزگاری جرم بود؛ ممنوعیت داشت. پیرمردهای صاحب خانه دم در می نشستند؛ همین ساعت‌ها، نزدیک اذان صبح، عزادارها از ترس آژان‌های نظمیه‌‌ رضاخان، پشت در، خودشان را به صاحب خانه معرفی می‌کردند: حاجی رسول قناد هستم، مشهدی رحمان بزاز هستم... در را باز می‌کرد تا عزاداری کنند. رضاخان رفت... و روضه همچنان باقی است... ‌‌‌‌‌‌‌┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🖊 بعون الله و توفیقه ❇️ اداره کل امور تربیتی‌ ╭━━━⊰◇⊱━━━╮ eitaa.com/jz_tasnim ╰━━━⊰◇⊱━━━╯