✍️ خاطره " فرمانده متواضع" ✋️ 🕊شهید والامقام محمد حسین چاووشی در معاون فرماندهی گردان ناصر و فرمانده گروهان حمزه سیدالشهداء (یکی از گروهان های گردان ناصر) بود. قبل از عملیات بدر، در مقر حصیری (هویزه) با این شهید والامقام خیلی صمیمی بودم و مجذوب رفتارها و اخلاق اسلامی ایشان شده بودم. با اینکه فرمانده بود ولی خیلی متواضع بود و اگه کسی وارد گردان ناصر میشد نمی‌توانست تشخیص بدهد که ایشان فرمانده است . هر روز صبح پس از پیاده روی و ورزش صبحگاهی، همه ما را جلو چادر فرماندهی به خط می‌کرد و روی بلندی بلوک درب چادر می ایستاد و از حق الناس و قیامت، برای ما صحبت می‌کرد. 🚫 تکیه کلامش همیشه این بود : بچه ها دیگه وقتی نمونده، عنقریب صدای زنگ رفتن (مرگ) برای همه مون به صدا در میاد. خودمون رو برای شهادت، آماده کنیم وگرنه می بازیم. اگه مرگمان فرا برسه، عزرائیل اجازه نمیده چشمانمون رو ببندیم و یا باز کنیم. از چند نفر از بچه های همرزم گردان ناصر شنیدم که این بزرگوار، نیمه شبها، کفش‌های بچه ها رو یواشکی واکس میزنه و بعدش میره طرف هور و کنار نیزارها نماز شب میخونه. روز دوم عملیات بدر، کنار هور خط اول داشت چند نفر نیرو را برای خط دوم آماده می‌کرد، فاصله من با ایشان فقط یک کانال بود (کانال تردد نیروها) فاصله زیادی نداشتم، خمپاره 80 پشت سر این عزیز، منفجر شد و یک ترکش ریز به پشت سرش اصابت کرد، دویدم طرفش، وقتی رسیدم، انگار چند وقته که خوابیده، خیلی زیبا شهید شده بود، 🌹😭 دقیقاً طبق فرمایشات خودش، یکی از چشم‌هاش باز بود و یکی دیگه از چمشهاش بسته بود. 😭🌹 نثار روح مطهرش الفاتحه مع الصلوات. راوی / عبدالحسین قاهری ♡🕊♡↷ https://eitaa.com/k2500sh