یک قطره ز خون جرعه‌نوشان فرات پاشید به جان شط جوشان فرات دل قطره‌ی اشکی شد و بی‌تاب افتاد در غربت روضه‌ی خموشان فرات جوشید و می اندر می ناب آوردند از صبح ازل مشک به دوشان فرات جز دست ابالفضل علمداری نیست در معرکه‌ی آینه‌پوشان فرات آن دست عزیز ارمغان آورده است صد آینه از چشم خروشان فرات «عباس» شهید! غرق کن فرعون را با معجزه‌ی «نیل‌فروشان» فرات در مورد نیلفروشان