(داستان حریره پختن فاطمه،س)
عایشه آمد سرای فاطمه
خدمت دُخت نبی آن عالمه
دید زهرا دیگ و آتش پای آن
او(حریره) پخته بودش آنزمان
آب جوش و روغن و بادام بود
آتش سوزان ودیگ و پای دود
کودکانهاش راغذایی طبخ بود
دقتی درکار خود او مینمود
بادوانگشتش همی هم میزدش
عایشه را بس تعجب آمدش
با خودش گفتا نمیسوزد چرا
معجزه گردیده اکنون در سرا
آش جوشان پیش زهراسرِدسرد
خارج ازرنج و مَهَن هرگونه درد
سوی خانه شد روان او بی خبر
تا بگوید ماجرا پیش پدر
با ابوبکر پدر هم ساز شد
فتنهای دیگر همان آغاز شد
گفت و بابایش نما مخفی سخن
کن حذر از پخش آن در انجمن
این خبر از مسلمین مخفی شود
بیم محبوبیت او میرود
با خبر گشته پیمبر قصه را
بعد از آن خنثی نمود آن فتنه را
روی منبررفت و بعد ازخطبهاش
گفت از زهرا و نور دیدهاش
علت ایجاد عالم فاطمَست
سرور نسوان عالم عالمَست
از کرامت از نجابت پاکیش
از مقام و رتبه ی افلاکیش
گفت و زهرا هستی عالم بود
روح و جان حیدر و خاتم بود
او نمیسوزد به آتش رام اوست
کوثر وجنت همی در جام اوست
باد آب و خاک در فرمان اوست
جان عالم جملگی قربان اوست
فاطمه را هرکسی دارد دوست
آتش دوزخ کجا سوزانده پوست
پس محبان اش ز آتش در امان
در دو دنیا دور از جورِ زمان
شافعهِ بر کل امت روز حشر
او شفاعت میکند بر کل دهر
بس گنهکاران ببخشد فاطمه
بخشش هرگز ندارد خاتمه
فاطمه من باشد من فاطمه
عرش حق را دین حق را قائمه
پس بگفتا فاطمه جان من است
هستی من دین وایمان من است
دشمنانش را خدایا خوار کن
زندگی بر نسلِ شان دشوار کن
بر محبانش خدا نعمت بده
معرفت همراه آن عزت بده
هر که باشد ( بیقرار ) نام او
دِه مرید اش را دو دنیا آبرو
بیقرار اصفهانی
ماخذ
الثاقب فی المنقاب ص ۲۹۳ ح ۲۵۰
🟪🟥🟩🟨 الّلهُـــــمَّ صَــلِّ عَلَی مُحَمَّــدٍ وَ آلِ مُحَمَّــدٍ و عَجّل فَرَجَهــــم 🟨🟩🟥🟪