شاخه هایم را هرس کردند اما مانده ام بین طوفانها خودم را سر به سر رقصانده ام چون درختی روی پای خود قوی بار آمدم زخم روی زخم خود را اینچنین پوشانده ام لذت و شوق  وصال باشد برای رود ها من همان کوهم که دوری را به خود فهمانده ام سمت او می رفت راهم، مقصدی بی بازگشت هرطرف که قطب نمای عشق را چرخانده ام  خستگی تنها دلیل گفتنم  از درد نیست؛ درد من این است در احوال خود وا مانده ام هیچ بحثی نیست ،تقصیری ندارد سرنوشت زندگی میهمانی خوبی است ،من ناخوانده ام..... @kafemoosighii