🌹 مثنوی انقلاب
در ایامی نه چندان دور شب بود
سراسر ظلمت و خشم و غضب بود
در آن شب شعله ای تابید از دور
امامی آمد از پا تا به سر نور
امام آزاده بود و حق طلب بود
سراسر نور بود و خشم شب بود
همه پشت امام خویش بودیم
به امرش جمله سر در پیش بودیم
نترسیدیم و باهم ایستادیم
شریک شادی و غم ایستادیم
به این دنیای فانی دل نبستیم
بت طاغوت را باهم شکستیم
بدین سان انفجار نور رخ داد
همه از قید شب گشتیم آزاد
گذشت و جنگ شد در اول راه
ولی ما همچنان هشیار و آگاه
سرود فتح را همواره خوانیم
و دشمن را سر جایش نشاندیم
امام از بین ما پر زد رها شد
امام ما هم آغوش خدا شد
اگر چه گرد غم بر چهره پاشید
پس از او انقلاب از هم نپاشید
پیمبر جای خود را بر علی داد
و پرچم را به دستان ولی داد
دل ما گرم شد از انتخابش
که تضمین شد دوام انقلابش
کنون مسوولیت سنگین تر از پیش
به دوش ماست از هر قوم و هر کیش
که از نهضت نگهداری نماییم
ولی را روز و شب یاری نمایم
به واقع انقلابی کیست امروز؟
کسی که اهل سازش نیست امروز!
کسی کو با ولایت خو بگیرد
نشان راه را از او بگیرد
محال است از ولایت رخ بتابیم
که ما مردان نسل آفتابیم
هنوزم که هنوز است استواریم
ولایت پیشه ایم و حق مداریم ...
🎙حاج صادق آهنگران