🌺💐🌸🌼🌸💐🌺
#خاطرات_دفاع_مقدس
👇تکلیف منو روشن کنید👇
یادم می آید یک
#مجروحی داشتیم که از ناحیه شکم
#آسیب دیده بود، بنده خدا را تازه عمل کرده بودند و برای جلوگیری از
#عفونت از طریق
#آنژیوکت به وی هر شش ساعت آنتی بیوتیک
#تزریق می کردیم
یک روز اول صبح یکبار برای
#تزریق دارو رفتم
#دارو را داخل آنژیوکت تزریق کردم کمی درد داشت یک
#مسکن هم بهش دادم و دیدم پایه سرم پایین است
آن را بالا کشیدم و رفتم دو ساعت بعد اومدم بهش سر زدم،
یه نگاه به
#سرمش کردم دیدم سرم به سختی
#پمپ می شود و باز سرم را در قسمت بالای پایه سرم آویزان کردم.
خلاصه آن روز تا پایان
#شیفت بیش از ۱۲ بار سرم را به بالاترین قسمت پایه نصب کردم دفعه آخر که مراجعه کردم خواستم جابه جا کنم که برادر
#مجروح بی حوصله و یک کم عصبانی به من نگاه کرد وگفت :
خواهر تورا به
#خدا این پایه سرم را طوری تنظیم کنید که
#همکارتان که قدشان کوتاه است نیز بتوانند کارشان را انجام دهند و دچار مشکل نشوند ، از
#صبح تا حالا شما می آیید و سرم را بالا نصب می کنید و آن بنده خدا با زحمت زیاد پایه سرم را پایین می آورد
#تکلیف منو روشن کنید.
🌺💐🌸🌼🌸💐🌺
🌸🌼🌸💐🌺