گفتوگو با همسر شهید محمدحسین علیخانی از فرماندهان لشکر زینبیون
همسرم را بعد از شهادت بیشتر شناختم
زمانی که میخواستیم جهیزیه تهیه کنیم، سال 78 و 79 گفت که کالا باید کالای ایرانی باشد، آن موقع اصلاً بحث مسائل اقتصادی و تحریم نبود ولی بصیرت و معرفت فوقالعادهای داشت. بنیه اعتقادی فوق العادهای داشت و از طریق معرفت دینی، معرفت سیاسی هم پیدا کرده بود
محمدحسین علیخانی متولد ۱/۱/ ۵۰ کرمانشاه بود. از همان بچگی اهل مطالعه و درس و کتاب بود. وقتی ۱۵ سالش بود به عنوان بسیجی به جبهه رفت و از آنجا که خیلی شجاع و زیرک بود در قسمت اطلاعات عملیات و شناسایی مشغول شد. در سال ۶۷ در عملیات مرصاد آرپیجیزن بود. آنقدر آرپیجی زد که از گوشهایش خون میآمد. بعد از پایان جنگ تحمیلی هم وارد سپاه شد. او از فرماندهان ایرانی لشکر زینبیون پاکستانیهای مدافع حرم بود و در ۱۵ شهریور سال ۹۵ به شهادت رسید. با زینب کرمیراد، همسر این شهید همکلام شدیم که در ادامه میخوانید.
آشنایی و ازدواج شما چگونه رقم خورد؟
ما سنتی آشنا شدیم و ازدواج کردیم. من دانشجو بودم که مادر و خواهر محمدحسین از امور دانشجویی دانشکده شماره تماس مرا گرفته بودند. اول خانوادهها با هم آشنا شدند و بعد من و همسرم با هم آشنا شدیم. سال ۷۸ هم ازدواج کردیم. سه فرزند، یک پسر و دو دختر دارم. پسرم علیاکبر متولد ۸۰، فاطمه متولد بهمن ۸۳ و دخترکوچکم هم متولد فروردین ۹۴ است.
با سه فرزند برای شما سخت نبود که رضایت دهید همسرتان به عنوان مدافع حرم آن هم داوطلبانه به سوریه برود؟
ما از روز اول نقطه اشتراکی که داشتیم روی مسائل اعتقادی و ولایی بود. یکسری تفاوتها بین خانوادهها و افراد طبیعی است ولی آن چیزی که برای ما در درجه اول مهم بود بحث اعتقادات و ولایتپذیری بود. ما در این مورد مشکلی با هم نداشتیم، لذا برای رفتن به سوریه هیچ مخالفتی نکردم اگرچه دوری همسرم برای ما خیلی سخت بود. محمدحسین آرزوی شهادت داشت و از من میخواست تا دعا کنم به مرگ طبیعی از دنیا نرود.
چند بار به سوریه رفتند؟
اولین اعزامش به سوریه در اسفند سال ۹۴ مصادف با ایام شهادت حضرت زهرا (س) بود که دقیقاً ۶۷ روز طول کشید. دفعه دوم که اعزام شد مصادف با نیمه شعبان سالروز ولادت صاحبالزمان حضرت مهدی (عج) بود. دفعه سوم مصادف با ایام تولد امام رضا (ع) بود. آن روز وقتی داشت میرفت از من پرسید چه روزهایی اعزام شدم؟ وقتی من روزهای اعزام را گفتم گفت: فکر کنم خدا برای من برنامهای دارد. گفتم انشاءالله هر چه هست خیر باشد و اگر خدا بخواهد شما میروی و به سلامت برمیگردی و رفت و بعد از ۱۹ روز به شهادت رسید.