نوشته‌اند در صفا جوانی ایستاده بود در نهایت هیبت اما لاغر و نحیف دست به آسمان گرفته بود می‌گفت: «أنا عریان، کما ترى، أنا جائع کما ترى، فیما ترى یا من یَرى و لا یُرى» من عریانم همان‌طور که می‌بینی و گرسنه‌ام همان‌طور که می‌بینی ای آن‌که می‌بینی و دیده نمی‌شوی.