⁉️مگر نه این است که هر موجودی برای وجود داشتنش نیاز به علت دارد پس خداوند هم نیاز به علت دارد؟ ✍️ این سخن در رابطه با خداوند متعال درست نیست چون موجودات دو دسته هستند که بعضی برای وجود داشتنشان نیاز به علت دارند که به آنها ممکن الوجود می گویند و بعضی نیاز به علت ندارند که به آن واجب الوجود گفته می شود و مصداق آن فقط خداوند متعال می باشد. حال اگر این سخن را در رابطه با خداوند مطرح کنیم اشکال دور و تسلسل به وجود می آید که به شکل زیر می شود: 👈 فرض می‌کنیم در یک کلاس حضور داریم و این کلاس یک در خروجی دارد، حال برای بیرون رفتن از کلاس دو حالت متفاوت بیان می‌شود که با دقت در این مثال‌ها بطلان دور و تسلسل واضح می‌شود. بطلان دور: مثلا اگر در این کلاس 20 نفر باشیم، و من نفر اول باشم، من می‌گویم تا نفر دوم از کلاس بیرون نرود من بیرون نمی‌روم، نفر دوم می‌گوید تا نفر سوم بیرون نرود من بیرون نمی‌روم، نفر سوم می‌گوید تا نفر چهارم بیرون نرود من نمی‌روم، نفر چهارم می‌گوید تا نفر پنجم بیرون نرود من نمی‌روم .... تا این‌که می‌رسد به نفر بیستم، او هم می‌گوید تا نفر اول بیرون نرود من نمی‌روم، من هم که نفر اول باشم گفته‌ام تا نفر دوم بیرون نرود نمی‌روم و .... ❓سؤال: در این صورت که هر کسی بیرون رفتنش را به بیرون رفتن شخص دیگری مبتنی کرده تا این سلسله رسیده به همان نفر اول، کسی از کلاس بیرون می‌رود؟ مسلما جواب منفی است، و این همان بطلان دور است. ❌ بطلان تسلسل: حال فرض کنید مثلا در یک کلاسی یا هر مکان دیگری، من به عنوان نفر اول بگویم تا نفر دوم از کلاس بیرون نرود من نمی‌روم، نفر دوم بگوید تا نفر سوم بیرون نرود من بیرون نمی‌روم، نفر سوم بگوید تا نفر چهارم بیرون نرود من نمی‌روم، و تا بی نهایت افراد به هر کسی که برسیم او رفتن خود را مبتنی بر رفتن شخص دیگری کند و این سلسله هیچ جا قطع نشود. سوال: آیا در این صورت کسی بیرون از کلاس خواهد بود؟ مشخص است که جواب منفی است. حال وقتی می‌بینیم کسی از اعضای این کلاس، بیرون از کلاس است، معنایش این است که ما به شخصی رسیده‌ایم که او رفتن خود را مبتنی بر رفتن دیگری نکرده و این سلسله را قطع کرده است. حال با توجه به آن‌چه که گفته شد، می‌گوییم وقتی که ما در مورد علت ممکنات سؤال می‌پرسیم و به موجود ممکن دیگری می‌رسیم و این روال همین‌طور ادامه پیدا می‌کند – با توجه به بطلان دور و تسلسل- ما در این روند، باید به یک موجودی برسیم که او وجود خود را از علت دیگری نگرفته است و وجود او متوقف بر علت هستی بخش دیگری نیست، بلکه وجود از آنِ ذات اوست و اگر به این وجود نرسیم، لازمه اش این است که هیچ موجودی در هستی وجود نداشته باشد و حال این‌که این همه موجودات وجود دارند، پس این سلسله در یک نقطه قطع شده است و آن موجود واجب الوجود است. با توجه به آنچه که گفته شد جواب شبهه ای که در مورد این برهان مطرح می کنند مشخص می شود؛ و آن این‌که می گویند: «اگر هر چیزی نیاز به علت دارد، پس خدا هم باید علت داشته باشد.» پاسخ این است: این جمله غلط است و نمی شود گفت که «هر چیزی نیاز به علت دارد» بلکه جمله صحیح این است که «هر ممکنی نیاز به علت دارد» چون وقتی می گوییم «هر چیزی» یعنی هر موجودی، هم واجب الوجود را شامل می شود و هم ممکن الوجود، در حالی‌که چون واجب الوجود نمی تواند نباشد، برای دارا بودن نیاز به علت ندارد و وجود برای ذاتش است. به مثال بیان شده دقت کنید. لینک مطلب: https://btid.org/fa/news/132694 ✅ آیدی دریافت سوالات 👇👇 @pasokhgo313 💠 اندیشه تَشیّع 👇👇 ━✨🌹✨🌸✨━ ♨️ @kalamema