🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ✅بهشت حضور (قسمت دوم) 🥀برگشت از مدینه به گودال قتلگاه 🥀تا یک نظر دوباره به جسمت کند نگاه 🥀طاقت ز کف بداد و ز سینه کشید آه 🥀گفت «ای شهید تشنه مظلوم بی‌گناه 🥀دیگر بدون آب سری را نمی‌برند. 🥀آب آمده به خیمه و طفلان نمی‌خورند. 🌴اینک منم میان یتیمان و دشمنان 🌴او تازیانه می‌زند این می‌خرد به جان 🌴ترسم ز کعب نی که کند فتنه در میان 🌴فرمان چه میدهی چه کنم؟ میر کاروان! 🌴رخصت نمی‌دهی که خودم را فدا کنم؟ 🌴این صحنه را برای تو اینجا رها کنم؟ 🥀من با تو آمدم که مرا رهبری کنی 🥀در آسمان تار دلم اختری کنی 🥀کافر که می‌شوم به تو، پیغمبری کنی 🥀در این سفر برای دلم دلبری کنی 🥀ماندم ولی برهنه ز چتر پناه تو 🥀مخمور یک پیاله ز جام نگاه تو» 🌴بیچاره دل که دیر رسید و تو را ندید 🌴این شرح بی‌نهایت وصل تو را شنید 🌴دیوانه شد به هر طرف دشت می‌دوید 🌴شاعر رسید و دست و گریبان او کشید 🌴گفتا بیا که بار سفر بسته کاروان 🌴با کودکان کسی نبود یار و همزبان 🥀از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام 🥀با عین و سمع و ذوق و بساوایی و مشام 🥀بودیم در بهشت حضور تو صبح و شام 🥀از ما نیاز بود و نبود از تو احتشام 🥀باید حدیث مهر تو را منتشر کنم. 🥀هر کس خبر ز ما نشنیده خبر کنم. 🌴شاعر ولی ضیافت ما را ندید و رفت. 🌴از بس که پا برهنه به صحرا دوید و رفت. 🌴بس خارها که بر قلم او خلید و رفت. 🌴از خون دل سه نقطه به کاغذ کشید و رفت. 🌴من ماندم و بهشت حضور تو نازنین 🌴از شام تا مدینه و پیوسته نقطه چین ┄┄┅┅❅✨🌷✨❅┅┅┄┄ کانال کلام وحی https://eitaa.com/kalamevahe