بسم الله الرحمن الرحیم قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «إذا ظهرتِ البِدَع في اُمّتي، فليظهرِ العالمُ علمَه، فمن لم يفعل، فعليه لعنة الله» (الکافي 1: 54) در زمانۀ غوغای هزاران بانگ ناموزون و نامیمون، فراوان‌اند بیهوده‌‌‌گویان و یاوه‌‌درایانی که هر رطب و یابسی به هم می‌‌بافند و در وادی گمراهی و بی‌‌راهی دیوانه‌‌وار مَرکب جهل و جهالت می‌‌تازند و برای درافتادن در درکات جحیم و نوشیدن از شراب حمیم، بر یک‌‌دیگر سبقت می‌‌گیرند و گوییا نمی‌‌دانند که درافتادن در هاویه و مُنسلِک شدن در اصحاب حامیه، واجب کفایی است و چون دیگران بدان درافتند و در آن مُنسلِک شوند، از گردن اینان ساقط است! با این حال، شاید گفته شود که این از اختصاصات دنیا است و تا بوده همین بوده و همیشه و هر جا از گذشته تا امروز، غَبیّان و غاویانی بوده‌‌اند و هستند که در برابر حقیقت و واقعیت کَراند و گُنگ‌‌اند و نابینا که فرمود: «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ» (البقرة: 18)، همانها که از چهارپایان گمراه‌‌تراند و با آن که قلب دارند و چشم دارند و گوش، نه می‌‌فهمند و نه می‌‌بینند و نه می‌‌شنوند که فرمود: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ يَسْمَعُونَ بِهَا أُولٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف: 179) امّا حیرتم سوی خود می‌‌کشد که چرا در میانۀ این کارزار با ملحدان و مبتدعان، عالمان و دانیان مهر سکوت بر لب زده‌‌اند و آیا خویش را مخاطب آن عتاب‌‌های شِداد و غِلاظ ائمّۀ دین و امنای ربّ العالمین نمی‌‌بینند و نمی‌‌یابند؟! آری، باطل در این خیال که اکسیر می‌‌کند آن‌گاه که عرصه را از عالمان و دانیان خالی بیند! القصّة، روی این گفته و مقصود این نوشته با سرگشتۀ وادی حیرانی و استاد مکتبِ هچ مدانی، حسن آقامیری، است که لا یخفی حالُه عن الذکي، وجرَی الوادي فطمّ علی القرِيّ! و چون سابقۀ قصیر در حوزه دارد و توشۀ یسیر، خطرش از دیگران بیشتر و پیشتر است؛ آن خليع العذارِ گسسته مهاری که هر روز عَلمی از اَعلام جسارت به ساحت عُلیای دین و اولیای آن می‌‌افرازد و بر صفت «ضالّ» بودن بسنده نمی‌‌کند و به یاری و همراهی رسانه و فسانه، «مُضلّ» نیز هست! بی‌‌پروای بی‌‌باکی که مرزهای دین و دیانت را سال‌‌هاست درنوردیده و گلگونۀ بى‌‌شرمى و غازۀ بى‌آزرمى بر چهره مالیده و مرّةً بعد اُولى و كرّةً بعد اُخرى یوماً فیوماً آیات الاهی و انبیا و اولیای ربّانی را به سخره می‌‌‌‌گیرد و تحریف می‌‌کند و مقلوب می‌‌سازد! آری، إذا ألقیتَ جلبابَ الحیاء فاصنع‏ ما شئت! امثال چنین كسان را از امثال چنین فضائح چه پروا؟! همو که هر چه می‌‌خواهد در هر چه می‌‌بیند و می‌‌شنود و می‌‌خواند، می‌‌گوید و نمی‌‌داند این گفتۀ جناب سعدی دربارۀ او و امثال او است: به نطق آدمی بهتر است از دواب/ دواب از تو به، گر نگویی صواب! این ضالِّ مضلّ از غايت وقاحت و بى‌‌شرمى و نهايت صفاقت و بى‌‌آزرمى کار را بدان جا رسانده که به ساحت علیای نوح نبی _علی نبیّنا و آله و علیه السلام_ آن پیامبر اولو العزم و عظیم الشأن الاهی، با آسودگی و بی پرده پوشی توهین می‌‌کند و افترا می‌‌زند و نه از عذاب خدای تعالی می‌‌هراسد و نه از تعقیب و بازخواست دادگاه‌‌های انقلاب و روحانیت! به راستی حوزۀ علمیّه را چه شده که فردی چنین حقیر و ناچیز، به خود جرأت می‌‌دهد که به پیامبر عظیم الشأن الاهی چنین جسارت روا دارد و مع الأسف الشدید از زعمای قوم صدایی بلند نشود؟! آیا جسارت و توهین به ساحت نوح نبی، جز جسارت و توهین به ساحت همۀ انبیا و اولیا از آدم تا خاتم علیهم سلام الله است که فرمود: «وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» (البقرة: 285) به زعم کاسد و فهم ناقص خویش بر نوح علیه السلام خُرده می‌‌گیرد که چرا برای قوم خویش عذاب خواست و در میانۀ آن عذاب فراگیر، فرزند خویش را ندا داد که «يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَ لاَ تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ» (هود: 42) هل هذا إلّا معاندة الحقّ واليقين، ومضادّة الصواب والدين، واتّباع غير سبيل المؤمنين، ومخالفة النبیین عليهم سلام الله في كل آنٍ وحين؟! ولقد حقّ أن يقال لهذا المفتون بالهوى المُختبِل: ما هكذا تورَد يا سعدُ الإبل! بیچاره نمی‌‌فهمد و نمی‌‌داند که نوح علیه السلام 950 سال قوم خویش را شب و روز به خدا فراخواند: