#داستان_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به ابراهیم گفت:ابرام جون تیپ و هیکلت خیلی جالب شده بود. توی راه که می اومدی دو تا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف میزدند. شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی،ساک ورزشی هم که دستت گرفتی، کاملا معلومه ورزشکاری!
ابراهیم خیلی ناراحت شد...
رفت توی فکر... ، اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود، تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتی گیر.
بچه ها میگفتند: تو دیگه چجور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم؛ اما تو با این هیکل قشنگ و رو فرم آخه این چه لباس هاییه که می پوشی⁉️
ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه میکرد:
ورزش اگه برای رضای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگه ای باشه فقط ضرر است
j๑ïท ➺°.•|
https://eitaa.com/joinchat/2574778405C6f00e138e7