کانال مهدوی
" ظاهر ساده " در ايام ابتداي جنگ، ابراهيم الگوي بسياري از بچه‌هاي رزمنده شده بود. خيلي‌ها به رفاقت با او افتخار مي‌كردند. اما او هميشه طوری رفتار می‌کرد تا كمتر مطرح شود. مثلاً به لباس نظامي توجهي نداشت، پيراهن بلند و شلوار كردي مي‌پوشيد. تا هم به مردم محلي آنجا نزديك‌تر شود و هم به نوعي جلوي نفس خود را گرفته باشد. آنقدر ساده و بي‌آلايش بود كه وقتي براي اولين بار او را مي‌ديدي فكر مي‌كردي كه او خدمتكار و... براي رزمندگان است. اما مدتي كه مي‌گذشت به شخصيت او پي مي‌بردي. براهيم به نوعي ساختارشكن بود و به جاي رسيدن به ظاهر و قيافه بيشتر به فكر باطن بود و بچه‌ها هم از او تبعيت مي‌كردند، هميشه مي‌گفت:"مهم‌تر از اينكه براي بچه‌ها لباس‌هاي هم شكل و ظاهر نظامي درست كنيم بايد به فكر آموزش و معنويت نيروها باشيم و تا مي‌توانيم بيشتر با بچه‌ها رفيق باشيم" و نتيجه اين تفكر، در عمليات‌هاي گروه،كاملاً ديده مي‌شد. هر چند برخي با تفكرات او مخالفت مي‌كردند. ابراهيم در عين سادگي ظاهري به مسائل سياسي كاملاً آگاه بود و جريانات سياسي را هم خوب تحليل مي‌كرد. مدتي پس از نصب تصاوير امام راحل و شهيد بهشتي در مقر، از طرف دفتر فرماندهي كل قوا در غرب كشور كه زير نظر بني‌صدر اداره مي‌شد دستور تعطيلي و بستن آذوقه گروه صادر گرديد. اما فرمانده ارتش در آن منطقه اعلام كرد كه حضور اين گروه در منطقه لازم است و تمامي حملات ما توسط اين گروه طراحي و اجرا مي‌شود. بعد از مدتي با پيگيري‌هاي اين فرمانده، جلوي اين حركت گرفته شد. يك روز صبح اعلام كردند كه بني‌صدر قصد بازديد از كرمانشاه را دارد و ابراهيم و جواد و چند نفر از بچه‌ها به همراه حاج حسين عازم كرمانشاه شدند. در ميان فرماندهان نظامي كه با ظاهري آراسته منتظر بني‌صدر بودند چهره‌‌ي بچه‌هاي اندرزگو خيلي جالب بود كه با همان شلوار كردي و قيافه هميشگي به استقبال بنی‌صدر آمده بودند. هر چند هدفشان چيز ديگري بود و مي‌گفتند:‌ "ما مي‌خواهيم با اين آدم صحبت كنيم و ببينيم با كدام بينش نظامي جنگ رو اداره مي‌كنه و... " آن روز خيلي معطل شديم. در پايان هم اعلام كردند رئيس جمهور به علت آسيب ديدن هلي‌كوپتر به كرمانشاه نمي‌آيد. مدتي بعد حضرت آيت‌الله خامنه‌اي به كرمانشاه آمدند. ايشان در آن زمان امام جمعه تهران بودند. ابراهيم تمام بچه‌ها را به همراه خود آورد و با همان ظاهر ساده و بي‌آلايش با حضرت آقا ملاقات كردند و بعد هم يك‌يك، ايشان را در آغوش مي‌گرفتند و دست و روبوسي مي‌كردند.