🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃 🌹🕊🍃 🍃 💍روزهای خوش عقد می‌گذشت؛ که روزی محمدجواد خبر استخدامش در سپاه را در سال ۸۶ به ما داد. همه می‌دانستیم که این شغل آسانی نیست، اما تقدیر خدا دیگرگونه بود و نذر کرده امام رضا (ع) باید الهی خدمت می‌کرد. ✨کم‌کم به عروسی نزدیک می‌شدیم و همه در شور و نشاط این مراسم بودیم. مولودی‌خوان آورد که خیلی‌ها ناراحت شده و خیلی‌ها هم به عروسی نیامدند؛ به همه تأکید کرد که ترقه‌بازی نکنند تا باعث آزار و اذیت همسایه‌ها نشوند. 😊بعد عروسی یکی از همسایه‌های مسن پیش همسرم آمد و گفت : «خیلی دعایت کردم. خدا خیرت دهد که نگذاشتی ترقه‌بازی کنند. اِن شااءلله هرچه از خدا می‌خواهی به تو بدهد.» 🔻قسمت سوم🔺 🍃 🌹🕊🍃 🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃