☀️
#رفیق_مثل_رسول
قسمت۲
فصل اول :یادگاری
هنوز آفتاب نزده بود من و حامد به فرودگاه رسیدیم .اولین کسی که دیدم محسن بود.
مسئول اعزام پاس هر کدام از بچه ها را که میداد میگفت:سفر به خیر التماس دعا.
به فرودگاه دمشق که رسیدیم یکی دونفر از بچه های ایرانی برای استقبال آمده بودند.
محل استقرارمون در حاشیه شهر و درست پشت حرم حضرت زینب س بود.همین، حسن تصادف فرصت دست روی سینه گذاشتن و سلام را به ما داد.
زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹
#رسول_خلیلی
ادامه دارد...
🌼🍃♥️🍃🌼
🆔
@kanoon_misagh