* این هویت و حقیقت چه نسبتی با یک آیین مانند تشییع پیکر شهید سلیمانی دارد؟ اصولاً چرا این هویت در چنین آیینی خود را متجلی می‌کند؟ این حادثه چه خصوصیات و ویژگی‌هایی دارد که تبدیل به «عینیتِ بیرونی» آن هویت و حقیقت نظری می‌شود؟ * تشییع شهدای گمنام، تشییع شهدای غواص، تشییع شهید حججی و بالاخره در اوج، تشییع شهید سلیمانی برای امت ما یک «تجربه قدسی» است؛ به این معنا که انسان‌ها در متن چنین تجربیاتی، از موقعیت دنیوی خود منقطع می‌شوند و به حقایق متعالی نظر می‌کنند. توسعه‌طلبی‌های مادی در خود و جامعه را کوچک می‌بینند و به چیزی نظر می‌کنند که فراسوی توانمندی‌های مادی انسانی نقش‌آفرینی می‌کند و برای یک امت، خاطره جمعی تابناکی خلق می‌نماید که عمیقاً رضایت‌بخش است و موجب بهزیستی می‌شود. این، یک نحو تجدید ایمان به غیب و عظمت تاریخ‌ساز روح است. در تجربه انقلاب اسلامی و همچنین رویدادهای خلاق پس از آن مانند دفاع مقدس و دفاع از حرم، مدام با این حقیقت قدرت‌آفرین مواجه بوده‌ایم و عینیت راهگشا و کارساز آن را درک کرده‌ایم. از این نیروی معنوی، گشایش‌های عینی بسیار دیده‌ایم و هر گاه به آن اتکاء کرده‌ایم، پیش رفته‌ایم و هر گاه گروه‌ها و فعالان سیاسی، آن را نادیده گرفته‌اند، به همان میزان غفلت، آسیب هم دیده‌ایم.