•{کَربَلا| 𝗸𝗮𝗿𝗯𝗮𝗹𝗮}•
یکیازدوستانشهیدتعریفمیکند 🌱' شهیدذوالفقاری برایمردمضعیف و کمبضاعتلولهکشیمیکردولیبابتکارش هزینهایازخانوادههانمیگرفت. منبالحنیتندبههادیگفتمچراپول نمیگیری !؟ توهممثلبقیهخرجزندگیداری . لبخندزد و گفت: آدمبرایرضایخداباید کارکنه، اوستاکریمهمهوایماروداره، هروقت احتیاجداشتیمبرامونمیفرسته. منفقطنگاهشمیکردم. یعنی اینکهحرفتراقبولندارم. هادیفقطمی خندید! بعدمکثیکردوماجرایعجیبی رابرایمتعریفکرد. باورکنیدهرزمانیاد این ماجرامیافتم، حالوروزمنعوضمی شود. آنشبهادیگفت: یکشبتوهمیننجفمشکلمالیپیدا کردموخیلیبهپولاحتیاجپیداکردم. آخرشبمثلهمیشهرفتمتویحرمو مشغولزیارتشدم. اصلاهمحرفیدرباره یپولبهمولانزدم. همینکهبهضریح چسبیدم، یهآقاییبهسرشانهیمنزدو گفت: آقااینپاکتبرایشماست. برگشتمودیدمیکآقایروحانیپشت سرمنایستاده. اورانمیشناختم. بعدهم بیاختیارپاکتراگرفتم. هادیمکثیکردو ادامهداد: بعداز زیارتراهیمنزلشدم. درخانهپاکترابازکردم. باتعجبدیدم مقدارزیادیپولنقدداخلآنپاکت است! هادیدوبارهبهمننگاه کردوگفت: همهچیززندگیمنوشمادستخداست. من برایمردمضعیف، ولیبا ایمانکار میکنم. خداهمهروقتاحتیاجداشتهباشمبرام می ذارهتوپاکتومیفرسته! خیرهشدمتویصورتش. منمی خواستماورانصیحتکنم، امااوواقعیت اسلامرابهمنیادداد. واقعاتوکلعجیبیداشت. اوبراےرضایخداکارکرد. خدا همجواباعمال خالصاورابهخوبی داد. بعدهاشنیدمکههمهازاینخصلتهادی تعریفمیکردند. اینکهکارهایشرا خالصانهانجاممیداد. یعنیبرایحلمشکل مردمکارمیکردامابرایانجامکارپولینمیگرفت! 〖برشیاز کتاب "پسرک فلافل فروش"📒〗🌷🌷🌷🌷🌷🌷