((بسم رب الشهداء و رب الصديقين )) # ای از رحیم توکلی ## (درد دل يک بسيجي) سلام بر فجر آفرينان اهل بشارت و اشارت، با سلام بر قامت رعناي دليراني که ، بر پيشاني بندهاي سرخ و سبز شان، نام مقدس حجت حق امام زمان (عج) را به يادگار نهادند. سلام بر قامت رعناي دليراني که ،از مقابل گنبد و گلدسته طلايي کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه (س)، رو به سوي عاشقي بردند، در حاليکه پيشاپيش آنان مالک اشتران خميني(ره) همچون ، شهيد زين الدين ، شهيد خداکرم , شهيد همائي فصيح سرود عاشقي سر مي دادند. وباسلام بر شما سبز پوشاني که،با تمام وجودتان ،در امر مبارزه با قانون شکنان ومخلان نظم و امنيت تا پاي جان مي ايستيد تا نام امام و انقلاب و رهبرمان زنده بماند . با سلام به شير دلان عرصه جنگ ونبرد،که پايمردي وجودتان دشمنان اسلام و قرآن را به زانو درآورد ،حال باورم نمي شود که شما هستيد روبرويم نشسته ايد، اي قهرمان تاريخ با نگاهت اشکهايم فرو مي ريزد ،چرا که من و تو هستيم از قافله شهدا عقب مانده ايم همان شهدايي که اسمهايشان بر در و ديوارکوچه ها رقم خورده و چند سالي است نام سوسن ، نسترن ، کوچه ژاله به خود گرفته است؟! اي برادرم نه خيال بافي مي کنم نه قصه پردازي ،آخرين بار تو را کجا ديدم، پر تکاپو با آن بشاشي و سرحالي ،که چهره پر نشاط وقامتي پرهياهو داشتي چرا امروزه اين چنين افسرده و محزون گشته اي و استخوان در گلو داري و لب فرو بسته اي ، در گوشه اي کز کرده ، چينهاي صورتت هويدا گشته چرا زانوي غم بغل گرفته اي چرا سر بر چاه فرو برده اي مگر تو يک بسيجي نيستي ؟ دلم تنگ شده و بار سنگيني از غم و اندوه پشتم را خم کرده و چنگال غصه ها سينه ام را مي فشارد ،سالهاست که دلم قراري ندارد گويي دنبال گم گشته اي مي گردد که هرگز نمي توانم بيابم که اسم آن هست همسنگر! ياد آن روزها بخير گر چه شهر ما فضاي سبزش کم بود ،ولي بوي لاله ها در کوچه هاي شهر مستمان مي کرد وا اسفا که پوسترشهدا که تبيين آزادي بودند، الان جاي خود را به آگهي هاي تعليم بافندگي و خياطي و خوانندگي داده و چهره شهر رنگ ديگري به خود گرفته است!!! ماشينهاي ترکش خورده و پرچمداري که آژير مي کشيدند و با صداي ((لشکر صاحب الزمان آماده باش آماده باش و الله اکبر)) مي گفتند، به خودروهاي بوق زني تبديل شده ،که با باندهاي چندميليوني سازو تنبک و چهچه مي زنند شهرمارا غريب نموده الان بجاي چفييه بندهايي که لباس بسيجي به تن مي کردند، تيشرت پوشان رنگارنگ با شلوارهاي آرم دار آمريکايي که قمه و قداره بدست مي گيرند، درکوچه هاي شهرمان گشت زني نمايند!!! شايد بعضي از شما بگوييد برادرم سخت نگير خيلي از آنهايي که آن روز مي جنگيدند ،امروزه مي دوند تا بيشتر بيابند و همه روزه با حسين و فاطمه و اباالفضل (ع) معامله را مي چسبانند.تا براي خود ديناري بيابند و بعضي ها نيز در غربال حوادث (فتنه 88)شريح گونه خون حسين (ع) را مباح ، قصد داشتند بر اسبان خود نعل تازه زده حسين زمان خود را زير سم اسبهاي دنيا دوستي و دنياطلبي لگد کوب نمايند.آري اينجا بود که شهيد باکري نوشتند : (جنگ تمام ميشود و بسيجيان به 3 دسته تقسيم مي شوند يک دسته از آنان نيز عقيده خود مي مانند تا دق کنند )