🍁🍂🍃🍁🍃🍂🍁🍂🍁🍂🍃🍁🍂🍃 🍁🍁🍂🍁🍃🍂 🍁🍃🍂🍁 ⚡️مـسـیـراشتباه⚡️ باخوشحالی وارد خونه شدم به محض اینکه در هال روبستم مامان صدام زد _پریا تویی _اره _خوبه بهت گفتم زودبیا انقددیر اومدی نمیگفتم کی می اومدی پلاستیک خریدهارو روی زمین گذاشتم _اخه بااین همه خرید میشه تاخونه باسرعت بدو بیام مامان نگاهی به خریدهاانداخت _پیام چقد خرید کرده دستت دردنکنه اگرمیدونستم انقدزیادهستن نمیگفتم بری دستت اذیتت نشد؟ _سنگین بود ولی خیلی اذیت نشدم به اتاقم برگشتم لباس هام روعوض کردم شماره مازیاررو داخل کیفم قایم کردم جلوی آینه ایستادم نگاهی بخودم انداختم خوشگلی هم خوب امتیازیه باعث میشه دیده بشم هم ازدیدن صورت به این زیبایی کیف کنن کش موهام روبازکردم به فکراینکه چطوری گوشیم روازمامانم بگیرم افتادم بایدیه راهی پیداکنم بدون خواهش و التماس ودردسرپسش بگیرم که بتونم به مازیار زنگ بزنم به آشپزخونه رفتم کمی ازسیب زمینی های که مامان برای کنارخورشت سرخ کرده بود روبرداشتم کمی خودم رومظلوم کردم ومامان روصداکردم _جانم؟ _نمیشه گوشیم روپس بدی مامان بازیرچشمی نگاهی بهم انداخت _نه گوشی بی گوشی _اخه مامان نمیشه که باهمکلاسی هام درارتباط نباشم سوال درسی داشته باشم چطوربپرسم؟ _پریا به پیام قول دادی گوشی روکناربزاری پس سرقولت بمون وگرنه امکان داره ازاینکه اجازه داده بری مدرسه هم نظرش عوض بشه دیگه نزاره بری _خوب مامان وقتی داداش ازسرکاربرگشت گوشی رومیدم برداری _چکاریه به خاطره یه گوشی دست گرفتم قایم موشک بازی دربیاری به خودت ومن هم استرس بدی اگر کاری داشتی باگوشی من ازدوستات سوال بپرس یاتلفن خونه نوچی کردم بشقاب سیب زمینی روبرداشتم به سمت هال رفتم پیش خودم فکرکردم باگوشی مامان هم میشه به مازیار زنگ بزنم یااس مس بدم یاوقتی خونه نباشن زنگ ازتلفن خونه بهش زنگ بزنم بعدازچنددقیقه یاد دعوای قبلی که پیام پرینت تلفن خونه روگرفت افتادم ازفکرگوشی مامان وتلفن خونه هم بیرون اومدم باید یاگوشیم روپس بگیرم یایه گوشی بخرم 🍁🍃 🍁🍃        🚫 و پیگرد دارد🚫 🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂🍃🍁🍃🍂 🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂