شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت642 گذر از طوفان✨ سفره شام رو جمع کردم ظرفها رو برداشتم و سمت آ
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ دراز کشیدم صفحه گوشی رو باز کردم، پوشه پیام هارو باز کردم شروع به خوندن پیام های فروغی کردم _دسته گلت رو گذاشتم کنار وسایل داخل کمد یعنی خیال داره من اون لباس ها و دسته گل رو بیارم خونه اگر خیلی اصرار کنه ببرمشون یکی رو پیدا میکنم که بهشون نیازش داشته باشه بهش بدم خوبه اونجا خونه خودشه اگر خونه پدرش بود نگهداشتن اون وسایل براش دردسر ساز میشد البته الانم اگر متاهل بشه خانمش اونا رو ببینه بدمیشه ،بخاطر اینکه مشکلی پیش نیاد وسایل رو ازش قبول میکنم نباید بخاطر من توی زندگیش به اختلاف بر بخوره انگشتم رو روی صفحه کشیدم پیام بعدیش رو بخونم _فردا احتمالا دیر میرسم شرکت کلید کشو دست طیب ازش بگیر یه پاکت نامه با یه پوشه سفید داخل کشو برش دار تا میرسم شرکت اگر تونستی ثبتی هاش رو چاپ کن تا خودم برسم بقیه کارها رو انجام بدم با اینکه سخت برام با طیب روبرو بشم ولی بخاطر این همه لطف وخوبی فروغی مجبورم کلید رو ازش بگیرم انگشتم رو روی گزینه پاسخ گذاشتم نوشتم _باشه چشم از صفحه پیام فروغی بیرون اومدم روی پیامک واریزی بانک زدم چشمم از دیدن مبلغ گرد شد _سه میلیون واریز زده برا کیف وکفش شاید فکر کرده هنوز هزینه لباس های فرم و کتاب ها رو حساب نکردم نهایت کیف و کفشی که بخوام بخرم سیصد یاچهارصد هزار بشه اگر پول فقط برای خرید کوله پشتی وکفش باشه خیلی زیاد فرستاده ولی اگر فکر کرده از بالا شهر میخوام بخرم به قیمت اونجا حساب کرده "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫