شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت981 گذر از طوفان✨ خانواده فروغی تا جلوی در بدرقه مون کردن تک بو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ تا رسیدن به خونه دیگه هیچ کدوم حرفی نزدیم ماشین رو سر جای همیشگیش پارک کرد و پیاده شدیم و سمت آسانسور رفتیم کلاه شنل رو کمی عقب کشیدم یهوی دستش رو روی کلاه گذاشت و روی صورتم انداختش _چکار میکنی _من باید از تو بپرسم چکارمیکنی در و دیوار مجتمع هم نامحرم هستن _نخیر حواس پرت دوربین ها که فعال هستن با باز شدن در آسانسور دستم رو گرفت و بیرون رفتیم چند دقیقه بعد در خونه رو باز کرد و داخل رفتیم کفش ها رو کنار جا کفشی پرت کردم و داخل هال رفتم روی مبل یه نفره نشستم بندهای شنل رو باز کردم روی دست مبل انداختمش از اتاق بیرون اومد و نگاهی به ساعت دیواری انداخت و گفت _چایی میخوری؟ بعد از صبحانه چایی نخوردم اگر خونه پدرش بودم حتما میخوردم کت روی لباس رو از تنم بیرون آوردم _نه نمیخورم _باشه پس درست نمیکنم منم تنهایی دوست ندارم جوابش رو ندادم که ادامه داد _داخل اتاق بخوابیم یا توی هال؟ دیگه خانواده شم نیست لج کردن باهاش بی فایده س ولی باز حرفم رو میزنم _من تنها توی هال میخوابم ابروهاش رو بالا انداخت _اون چند شبی هم که تنها خوابیدی به احترام حضور مامان و بابا بود چون نمیخواستم بهانه گیری های الکیتو ببینن رختخواب هارو همین جا پهن میکنم _خب من دوست ندارم بی توجه به حرفم سمت اتاق رفت دستم رو مشت کردم ضربه محکمی روی دست مبل کوبیدم که از درد انگشت هام چشم هام روبستم اه کاش خانواده ش همین جا بودن با رختخواب ها از اتاق بیرون اومد و نگاهی بهم انداخت _امشب این همه غر زدی میخوام این لباس عوض کنم پس چرا هنوز نشستی بلند شو برو لباستو عوض کن با حرص گفتم _نظرم عوض شد تا صبح میخوام همینطوری با این لباس بشینم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫