✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1190
گذر از طوفان✨
پریسا آخرین بشقاب رو سر جاش گذاشت شیر آب رو بستم دوتا استکان روی سینی گذاشتم وسمت گاز رفتم
سینی رو روی میز گذاشتم و روبروی پریسا نشستم
_دختر پونه خوبه؟
_آره وقتی شب خونه ما باشن دیگه تا صبح نمیزاره کسی بخوابه
_عه چرا؟گریه میکنه
_روزها در حال خواب و استراحته شبها هم مردم آزاری داره
خنده صدا داری کردم
__از دست تو چه خاله بد اخلاقی هستی
_بزار یه شب بیارمش اینجا وقتی تا خود صبح گریه کرد نذاشت بخوابی معنی بد اخلاق رو میفهمی
_دستت درد نکنه خودمون دوتا داریم
_این دوتا قندعسل که آروم هستن
_آره خداروشکر ولی به وقتش گریه و زاری هم دارن
_چه رویی داری ترانه خیال داری دوقطره اشک هم نریزن پس چطوری بگن گرسنه و تشنه هستن
صدای خنده م بلند تر شد
استکان چاییم رو برداشتم کمی خوردم با صدای پریسا نگاهی بهش کردم
_جانم ؟
_ما یه عذر خواهش بهت بدهکاریم البته بیشتر من
استکان رو روی میز گذاشتم نگاهم توی چشم هاش جابجا شد
_عذر خواهی چی؟ منظورت چیه؟
_در مورد قضیه محمد
حیرت زده گفتم
_کدوم قضیه؟
نفس عمیقی کشید
_بحث تو و محمد
نا خواسته نگاهم سمت در رفت و ترسیدم سرم رو به طرف ساعت گوشه هال چرخوندم
وای خوبه هنوز وقت اومدن طاها نیست اگر این حرف پریسا میشنید حتما ازم عصبانی میشید
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫